ᕱ⑅ᕱₛ₂ 12

801 137 112
                                    

୨୧ my petalₛ₂ ୨୧
part 12

୨୧ my petalₛ₂ ୨୧part 12

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

●●●

کلافه و خسته تر از همیشه به خونه برگشت.
روی کاناپه ولو شد و بدون اینکه کتش و در بیاره به فکر فرو رفت.
نمی‌دونست باید چیکار کنه.. نمیتونست ریسک کنه و قاچاقی دارو وارد کنه ولی از طرفی هم جواب شریکش و چی می داد ؟

با خستگی پلکهاش و روی هم فشرد.  به ساعت نگاهی انداخت .
۱۲ شب بود،  حتما خرگوشش تا حالا خوابش برده بود.

با این فکر، سلانه سلانه به اتاق خوابشون رفت.
با تعجب به خرگوشی نگاه کرد که به لپ تاپش خیره بود و اصلا متوجه حضور اون نشده بود.

_ جونگکوک؟

+ عه تهیونگی اومدی!
دارم سیسمونی ها رو نگاه میکنم ! به نظرت اتاق بغلی بشه اتاق تربچه؟ کنار اتاق خودمون باشه بهتره مگه نه؟

با خنده روی تخت نشست و خودش و بالا کشید. کنار خرگوش رفت و سرش و روی شونه اش گذاشت .
با بی حالی زمزمه کرد

_ هر چی تو بخوای پتال

با اخم کیوتی ، لپ تاپ و کنار گذاشت

+ چیزی شده تهیونگی؟ خسته ای ؟

با ناراحتی سر مرد و بغل گرفت و روی موهاش و بوسید.

_ هم خسته ام هم گیجم..
نمیدونم باید چیکار کنم خرگوشکم

با آرامش با موهای مرد بازی کرد و آروم سرش و ماساژ داد

+ من میتونم کمکت کنم ؟ به من بگو تهیونگی!

همونطور که سرش روی شونه پسر بود و از نوازشهاش لذت می برد ، قضیه رو براش تعریف کرد.

_ تو بگو چیکار کنم خرگوش باهوشم ..؟
من دیگه مغزم کار نمیکنه ، نمیتونم انتخاب کنم ..

با درموندگی بهش نگاه کرد و حالا سرش و روی پای پسر گذاشت .

با مهربونی،  کمی خم شد و پیشونی مرد و بوسید.

+ تهیونگی من ،  کار شما جوریه که با زندگی مریضا سروکار دارین ، اگه شما گیر بیفتین شرکت پلمپ میشه،  یک عالمه دارو از بازار جمع میشه و خیلی ها آسیب می بینن ..
لطفا اینکارو نکن..

ᴍʏ ᴘᴇᴛᴀʟ | گلبرگ منWhere stories live. Discover now