PT:35

133 28 2
                                    

"فکر کنم هیچ‌وقت انقدر مودب نبودی."

جیمز با لحنی که هنوز هم صمیمیت و نرمیش رو حفظ کرده بود، سکوتی که از لحظهٔ شروع سرو شام بر پا شده رو با بیان‌کردن جمله‌ای که مخاطبش تهیونگ بود، شکست و بعد به لب‌هاش حرکت داد تا لبخندی دوستانه روی اون‌ها ایجاد کنه.
تهیونگ که نیمی از حواسش درگیر شام و نیم دیگه درگیر جونگکوک که کنارش نشسته بود، معطوف شده، سرش رو بالا آورد و برای چند ثانیه به آقای جئون نگاه کرد.
همون لحظه تونست صدای خندهٔ زنانهٔ مادر جونگکوک و خود پسر رو بشنوه. اول به جونگکوک و بعد به زن که مقابل پسر کوچک‌تر کنار همسرش نشسته بود، نگاه کرد.
لبخندی زد که باعث پدیدارشدن سفیدی دندون‌های مرتبش شد و بعد جواب داد.

"آره، یه‌جورایی..."

"و البته این اولین باریه که انقدر ساکتی."

جونگکوک بعد از قورت‌دادن محتویات غذایی که توی دهانش وجود داشتند، بلافاصله گفت و دوباره همراه پدر و مادرش خندید.
دیدن تهیونگ توی این وجه برای مرد بزرگ‌تر و جونگکوک بسیار تعجب‌برانگیز بود.
چند ساعت از اومدن تهیونگ به خونه می‌گذشت؛ اما آقای جئون هنوز به دیدن این روی آروم، مودب و سربه‌زیر تهیونگ عادت نکرده بود.
اون دعواها، دردسرها و خراب‌کاری‌های تهیونگ رو با دو چشمش دیده و باورکردن سکوت پسر و رفتارهای محترمانه‌اش به‌شدت سخت بود.
از طرفی تهیونگ هنوز هم متعجب بود. اون رفتارهای جدی و تند آقای جئون با خودش رو بارها تجربه کرده بود؛ اما حالا مردی که مقابلش سر میز شام نشسته بود، از اول ورودش به خونه خیلی صمیمانه با اون برخورد می‌کرد.
همهٔ افراد حاضر در جمع از خراب‌کاری‌ها و دردسرهای تهیونگ توی مدرسه خبر داشتند. مادر جونگکوک توی مدرسه حضور نداشت؛ اما مدتی قبل حرف‌های پرحرص و عصبی جونگکوک و همسرش رو راجع‌به پسر جدیدی که به مدرسه اومده رو شنیده بود؛ پس منطقی بود اگه اون هم راجع‌به اتفاقات تا حدودی اطلاع داشته باشه.
با وجود دردسرهای زیادی که تهیونگ از بدو ورودش به مدرسه درست کرده، رفتار اون خانواده باهاش خیلی نرم شده بود.
این برای تهیونگ دور از انتظار بود؛ چون حتی توی خوابش هم نمی‌دید آقای جئون که بارها بابت کارهاش بازخواستش کرده، انقدر نرم و صمیمانه برخورد کنه.
انتظار داشت زمانی که به این خونه میاد، رفتار تند و جدی مرد نصیبش بشه. این انتظار منطقی بود.
جونگکوک و تهیونگ بارها دعوا کرده بودند. تهیونگ جز جونگکوک با افراد دیگه‌ای هم مشکل داشت که برخی از اون‌ها باعث دعوای فیزیکی شده بودند. گزارش تمام دردسرهای ساخته شده توسط تهیونگ به‌ گوش آقای جئون رسیده بود؛ اما مرد هیچ دلیلی برای بدرفتاری با تهیونگ پیدا نکرد.
اون پسر حالا دوست‌پسر پسرش بود. با اینکه مشکلات زیادی رو توی مدرسه ساخته و قرارداشتنشون توی این جایگاه و رابطهٔ خوبش با جونگکوک براش دور از انتظار بود؛ اما ترجیح داد طبق منطق خاص خودش پیش بره.
اینجا خونهٔ اون بود، مدرسه نبود. تهیونگ دردسری نساخته و از همه مهم‌تر پارتنر تک پسرش بود؛ پس چرا باید با اون بد رفتار می‌کرد؟
تهیونگ اگه قدرت خوندن ذهن رو داشت، مسلماً از فهمیدن این افکار آقای جئون بسیار متعجب می‌شد.
تهیونگ متوجه بود، می‌دونست که هر فرد با افراد امن و نزدیکش رفتار متفاوتی داره؛ اما این تفاوت برای آقای جئون اون‌قدر زیاد بود که پسر نمی‌دونست دست از متعجب‌بودن برداره.
صدای متین خانم جئون باعث شد تهیونگ بی‌خیال توجه‌کردن به افکار و صداهای ذهنش بشه.

My BoyWhere stories live. Discover now