اگه بیشتر از این اینجا بمونم، ممکنه چیزایی پیش بیاد که حتی نخوام، بهشون فکر کنم.
تا همین چند دقیقه پیش یه چیزی قلقلکم میداد که خودمو توی یه موقعیت نامتعارف تصور کنم. ولی نه اینکه بخوام اینقدر پیش برم. من دیگه به اینجاهاش فکر نکرده بودم.بهتره زودتر بزنم به چاک! فقط دو سه متر با در خروجی فاصله دارم. اگه بدوام، قبل از اینکه منو بگیره، میتونم از اینجا خارج بشم.
جونگ وو با جدالی که درونش داشت، یهو به سمت در برگشت و شروع به دویدن کرد. انتظار داشت موون جو دنبالش بیاد. ولی با نیم نگاهی به پشت سرش متوجه شد، خیلی خونسرد دست به سینه ایستاده و فقط داره تماشاش میکنه. حتی به خودش زحمت این رو نمیده که چند میلیمتری از جاش تکون بخوره!
خوبه!... خوبه!!... دنبالم نیست. دارم به در نزدیک میشم. کافیه فقط دستگیره در رو بگیرم و بازش کنم. دارم می رم! خدایا... دارم از ترس، پس میفتم. چقدر این چند قدم، طولانی شدن!
اه رسیدم... دارم آزاد میشم!...دستگیره در رو فشار داد. یه لحظه هنگ کرد!
چ... چرا در باز نمیشه؟!!!
چند بار برای اطمینان دستگیره رو بالا پایین کرد. ولی در باز نمیشد!
صدای قدمهای موون جو رو شنید، که به آرومی از پشت سر، بهش نزدیک میشد.
احساس میکرد، هر لحظه ممکنه، توی دستهای قدرتمندش اسیر بشه. همونجوری موند و تو خودش کز کرد.
جرأت نمیکرد برگرده.
چشمهاشو بسته بود و ذهنش رو، خالی از همه چیز کرد! جوری که توی مغزش دیگه هیچ چیزی جز خلأ مطلق، حس نمیکرد!
اینطوری بهتر بود! حداقل، از هجوم افکار ناجور به سرش، محافظت میکرد.
هر بلایی هم میخواست سرش بیاد، دیگه از قبل غصه اشو نمیخورد. چون غصه خوردن و استرس کشیدن قرار نبود جلوی اون اتفاق روبگیره.
اگه قرار بود بمیره. میمرد!
اگه قرار بود بلای دیگه سرش بیاد میومد!
آره بهتره به هیچی فکر نکنه...دستای موون جو اونو از دو طرف کمرش گرفتن و با کمی فشار به سمت خودش برش گردوند.
چشماش بسته بود! بعد دست راست موون جو رو حس کرد که از روی پهلوش، زیر چونه اش اومد و صورتشو بالا گرفت. هنوز هم چشماشو بسته بود...
YOU ARE READING
🔥Strangers From Hell🔥 🔥 غریبه هایی از جهنم🔥
Fanfictionوقتی یه قاتل سریالی سایکو عاشقت میشه چیکار میکنی؟ می مونی یا فرار میکنی؟ داستان از اونجا شروع میشه که یه قاتل سریالی، عاشق پسری میشه که، در همسایگیش زندگی می کنه. - آجوشی من هیچ علاقه ای به مردها ندارم هاااا. گفته باشم یه وقت دچار سو تفاهم نشی! + عز...