[ نکته: عزیزای دلم معرفی شخصیتها رو گذاشتم توی پارت شماره 0
اگه دوست داشتین، ابتدا اون رو نگاه کنین و بعد چپتر 1 رو بخونین ♥️ ]********************
یون جونگ وو، خسته از مسیری که با اتوبوس از شهرشون به سئول حرکت کرده بود، چمدونشو کشون کشون میاره.
یهو یکی بهش تنه میزنه و چمدونشو میندازه.
بدون اینکه حتی به پشت سرش نگاه کنه راهشو میکشه میره.
جونگ وو خسته تر از اونه که بخواد دنبالش بره.
چمدونشو باز میکنه که ببینه لبتاپش سالمه یا نه.
ولی متاسفانه شکسته بود.
حالا با این همه کلافگی و بی پولی باید دنبال یه تعمیرکار باشه تا بتونه لب تاپشو تعمیر کنه...**********
توی مترو سرشو کرده بود تو گوشیش داشت دنبال اگهی های اجاره اتاق میگشت. همه اشون گرون بودن با پولایی که داشت جور در نمیومدن. یا پول پیش بالا یا کرایه ی گرون. بلاخره یه اگهی دید که زده بود دویست دلار. باورش نمیشد سریع تماس گرفت.
- میبخشید بابت اتاق کرایه ای باهاتون تماس گرفتم. هنوز هست؟
صدای اونور خط یه خانم میانسال بود که جواب داد
× بله هست
- پس من تا یکی دو ساعت دیگه برای بازدید میام
× حتما
**********
از اتوبوس که پیاده شد، نگاهی به گوشیش انداخت و دوباره آدرسو چک کرد. پونزده دقیقه دیگه باید پیاده می رفت تا به کوچه ی توی آدرس میرسید.
به کوچه که رسید، نگاهی انداخت و دید تهش نامعلومه! احتمالا یک کیلومتر باید داخل کوچه میرفت تا به تهش برسه!
بلاخره رسید به ساختمونی که توی آدرس بود. استودیو *عدن.
مثل اینکه بازم باید بالاتر بره! ساختمون روی تپهبود.
پله های طولانی که باید از اونها بالا می رفت تا به ساختمون برسه.
یه لحظه با خودش گفت:( بیخیال اینجا به درد نمیخوره خیلی سر بالاییه تا بخوام برسم خونه هلاک میشم )
داشت پشیمون میشد که یهو دوباره فکر کرد،(حداقل متناسب با پولمه. بهتر نیس تا اینجام برم یه نگاهی بندازم ببینم چجوریه؟ )
همونجور که از پله ها بالا میرفت و چمدونشو دنبال خودش میکشید، هزار جور فکر از سرش گذشت.
أنت تقرأ
🔥Strangers From Hell🔥 🔥 غریبه هایی از جهنم🔥
أدب الهواةوقتی یه قاتل سریالی سایکو عاشقت میشه چیکار میکنی؟ می مونی یا فرار میکنی؟ داستان از اونجا شروع میشه که یه قاتل سریالی، عاشق پسری میشه که، در همسایگیش زندگی می کنه. - آجوشی من هیچ علاقه ای به مردها ندارم هاااا. گفته باشم یه وقت دچار سو تفاهم نشی! + عز...