لرزش ( پارت ۵ )

121 19 25
                                    

صدای مبهم برخورد دو شئ فلزی، به گوشش میرسید.
حس کرد، گلوش خشکه. انگار دهنش باز مونده بود. هر چه سعی میکرد دهنشو ببنده، و فکش رو فشار میداد، نمیشد.

سست بود و رمقی نداشت. پلکهاش از هم باز نمیشدن و دستاشو، نمیتونست تکون بده.
درسته! به یه میله فلزی مثل تخت، بسته شده بودن!

+ بیدار شدی؟؟... حرکت نکن، دارم داخل دهنتو بخیه میزنم. اگه زیادی وول بخوری ممکنه اشتباهی زبونتو ببرم

بلاخره، پلکهاش باز شدن. نور شدید لامپ بالای سرش نمیگذاشت، اطرافشو ببینه ولی اون صدا رو به خوبی میشناخت.

آخرین بخیه رو که زد، نخ رو قیچی کرد و از جاش بلند شد.

+ تازه به هوش اومدی

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.


+ تازه به هوش اومدی. بهتره زیاد تقلا نکنی. ممکنه دوباره از حال بری!

گیره ی دهان باز کن رو از توی دهنش در آورد.

-از جونم چی میخوای؟ جدی، تو کی هستی؟

دستکشاشو دراورد و دور انداخت. سوزنِ بخیه و قیچی رو برداشت، توی سینی گذاشت.

+ من الان به خاطر تو هر چیزی میتونم باشم! یه دندونپزشک، یا، حتی قاتلی که توی رمانت هست! نظرخودت چیه؟! چی میخوای واست باشم؟!

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

+ من الان به خاطر تو هر چیزی میتونم باشم! یه دندونپزشک، یا، حتی قاتلی که توی رمانت هست! نظرخودت چیه؟! چی میخوای واست باشم؟!

لبخند رو لباش، خیلی فریبنده بود. به اندازه ای که ترس از کلمه ی قاتل رو شست و با خودش برد!

جونگ وو سعی میکرد از بین اون نوری که از چراغ یونیت، روی چشماش افتاده بود، صورت موون جو رو ببینه.

میخواست حالت قیافه اشو بعد از گفتن حرفاش با چشمای خودش ببینه. منظورش واقعا چی بود؟!
شاید دوست داشت به این نتیجه برسه، که داره سر به سرش میزاره، مثل بعضی وقتا...!

🔥Strangers From Hell🔥   🔥 غریبه هایی از جهنم🔥Where stories live. Discover now