نزدیک و نزدیکتر ( پارت ٢ )

194 25 14
                                    

[ نکته: گلم پارت 0 حتما معرفی شخصیتها رو فراموش نکن ]

*******************

(چی؟! چی داره میگه؟ عزیزم؟!!! چرا اینجوری صدام میکنه؟ دیوونه اس؟!)

مستقیم به چشماش نگاه کرد که ببینه شاید داره باهاش شوخی میکنه و سر به سرش میزاره!
ولی دقت که کرد، حالت صورتش کاملا جدی و موشکافانه بود!
حس موشی رو داشت که تو چنگال گربه اسیر شده!
نه میتونست پس بره، نه پیش! هیچ راه فراری نداشت!
چقدر خودشو توی اون لحظه عاجز از همه چیز تصور میکرد! و بیشتر حس ترس داشت!!! نمیدونست چرا؟!

لبخندی تحویل مرد داد و گفت:

- الان که دقت میکنم میبینم خودمونو به هم معرفی نکردیم. من یون جونگ وو هستم ۲۷ سالمه. به تازگی کارآموز شرکت دوستم شدم.

+ منم سئو موون جو ۳۸ سالمه

- واقعا ۳۸ سالتونه؟ باورم نمیشه. فکر کردم نهایت ۳۵ سالتون باشه

+ واقعا؟ چه خوب

کمی گرم گرفتن و اون جو سرد و عجیب بینشون جاشو به صحبتهای گرمتر داد. جونگ وو به خودش که اومد دید داره لبخند میزنه. دقیقا مثل همسایه اش.

گوشیش زنگ خورد نگاه کرد، مادرش بود. به مرد گفت:

- میبخشین یه لحظه گوشیمو جواب بدم

+ حتما

و با چشمان سیاهش پسر رو تا راه پله های پشت بوم دنبال کرد. جونگ وو وارد راه پله شد

 جونگ وو وارد راه پله شد

К сожалению, это изображение не соответствует нашим правилам. Чтобы продолжить публикацию, пожалуйста, удалите изображение или загрузите другое.

- الو مامان

× الو جونگ وویا، حالت خوبه؟ کجایی؟

- میخواستی کجا باشم؟

× خونه دوستتی نه؟ حواست به خودت باشه، یه وقت مریض نشی. حالا که من پیشت نیستم، سه وعده غذاتو حتما بخوری

- باشه مامان

× جونگ وو غذاتو پشت گوش نندازی؟ وگرنه زود مریض میشی

- اُما مگه من بچه ام. حواسم هست

× جونگ وویا خواب بد دیدم نگران شدم. مراقب خودت باش پسرم. حواستو جمع کن. مخصوصا از آدما. آدما خطرناکتر از هر چیز دیگه ای هستن.

🔥Strangers From Hell🔥   🔥 غریبه هایی از جهنم🔥Место, где живут истории. Откройте их для себя