400+کامنت
600+ووت***
سر و صدای زیادی رو میشنید و حتی قبل از باز کردن چشمهاش اخم کرد. صدای خنده و گفتگو و همهمه به گوش میرسید انگار هزاران نفر درست بغل گوشش همزمان صحبت میکردن. هنوز خوابش میاومد و دلش میخواست بیشتر بخوابه ولی این سر و صداها به هیچ عنوان اجازه نمیداد. در حقیقت صدای زنگ بیدار باش رو نشنیده بود و به نظر میرسید مدت زمان زیادی از بیدار شدن زندانیها نمیگذشت. درست از وقتی به زندان اومده بود، همیشه با همین سر و صداهای زیاد یا نوعی نگرانی از خواب میپرید. البته فقط تا وقتی با تهیونگ هم سلولی نشده بود.چشمهاش رو باز کرد، نگاهی به اطراف انداخت و متوجه شد در سلول باز بود. تهیونگ رو ندید و ناگهان یادش اومد شب گذشته روی تختش نخوابید و کنار تخت خوابش برده بود. اما حالا روی تختش از خواب بیدار شده و حتی پتو هم داشت. از تصور اینکه تهیونگ بدنش رو بلند کرده و روی تخت گذاشته بود خواب کاملا از سرش پرید و بلند شد روی تخت نشست. قلبش رقتانگیزانه از تصور این اتفاق به تپش افتاد و درحالیکه سرش رو میخاروند روی پاهاش ایستاد. نگاهی به تخت بالایی انداخت و با دیدن جای خالیش، شکمش درهم پیچید. هیچ ایدهای نداشت که چرا وقتی نبودش رو حس میکرد تا حد مرگ مضطرب میشد.
و تنها بعد از چند ثانیه پیداش کرد.
تهیونگ بیرون از سلول به نردههای راهرو تکیه داده بود و طبقهی پایین رو نگاه میکرد. به نظر میرسید خیلی وقت پیش بیدار شده بود. ولی جونگکوک هنوزم سر و صدا و همهمه میشنید به همین خاطر کنجکاوانه بیرون رفت که نگاهی به بیرون بندازه. زندانیها درحال رفتن به سالن غذاخوری بودن و چیز عجیبی دیده نمیشد ولی با کمی دقت، متوجه شد تقریبا همشون تکهای کاغذ به دست داشتن و علاقهی زیادی بهش نشون میدادن.جونگکوک به سمت تهیونگ برگشت و متوجه شد سیگار میکشید. اخیرا همیشه درحال سیگار کشیدن بود و این باعث میشد در مورد اتفاقی که هنوز رخ نداده بودن نگران بشه. "چه اتفاقی داره میافته؟"
"فرداشب قراره یه مسابقه برگذار بشه. دارن در مورد اون حرف میزنن." تهیونگ کمی بدخلق به نظر میرسید.
"مسابقه؟" به زندانیها نگاه کرد و سپس دوباره پرسید "چه مسابقهای؟"
"هیچ ربطی به خودمون نداره."
جونگکوک کنجکاو بود و اصرار کرد "ولی قراره سر چی مسابقه بدن؟ اصلا بهشون اجازه میدن؟"
تهیونگ تحقیرآمیز گفت "اونا عاشقشن. خود نگهبانا برای تماشا میان و سر برنده شرطبندی میکنن."
"باورم نمیشه." جونگکوک نمیتونست خوشحالی و هیجانی که در فضا موج میزد و باور کنه. مسابقه فرداشب برگذار میشد و میتونست از همین الان بوی تنش و خونخواهی رو استشمام کنه. "ولی سر چی مسابقه میدن؟"
YOU ARE READING
GANGSTER "VKOOK"
Actionجونگکوک بخاطر وابستگی شدیدی که به پدرخوندهاش کیم تهیونگ داره، دلش میخواد همهجا کنارش باشه حتی تو زندان.