لبخندی زدم...
ولی من اصن دلم برات تنگ نشده بود دلم میخواد تو صورتت بالا بیارم...
ویکی:اِم جِس ؟_
من:بله_
ویکی:
این پسره هری...با پدر تو قرارداد بسته؟!_
هاااااااااااااااااااان پس بگووووووووو
.....
میگن سلام گرگ بی طمع نیست....
من:
آره چطور؟!!!!!_
ویکی:
هیچی_
و رفت!!!
وا!
این چِش شد؟!!!!!!
دختره ی ٱسکل...
اوه اگه مامانم میتونست فکرمو بخونه بخاطر حرفم تیر بارونم میکرد....
پوووووووف
تو همین حین یه دختر با موهای بلند قهوه ای و پوست گندمی اومد سمتم...
دختر:
هِی!_
لبخندی زدم و گفتم:
سلام...افتخار آشنایی با چه کسی رو دارم؟!_
با لحن مهربونی گفت:
سلام جما هستم _من:منم جِس هستم_
جِما:
از آشنایی باهات خوشبختم ... میدونی چیه... من از این مهمونیا متنفرم_اوه پس از خودمونه...
من:
اوه دختر پس توام مثل منی_از احن حرف زدنم خندید....
جِما: دقیقااااااا_
من:یه مهمونی مزخرف که باید یه گوشه وایستی و به آهنگای کلاسیک مسخره گوش بدی_
_او او ....اوپس...پس خواهر من اینجاست و داره با کسی که خیلی بی سلیقه است و از موسیقی کلاسیک بدش میاد حرف میزنه_
یکی که پشت سرم وایستاده بود این حرفو زد...
دندونامو از روی عصبانیت روی هم سابیدم و چشامو بستم(هروقت عصبی میشم چشامو میبندم)
چشامو بستم و برگشتم سمت صاحب صدا و گفتم :
به چه حقی درمورد من اینطوری حرف میزنید؟؟؟!_
وقتی حرفمو تموم کردم چشامو باز کردم و با دوتا چشم سبز مواجه شدم...
✖✔✖✔ℹ✴⭕✈Ⓜ☀⛄❄〽⤴▶◀▶
نظررررررر راااای فراموش نشه
YOU ARE READING
L❤VE&Hate(Persian)
Fanfictionفن فیکه هری استایلز Love & Hate .... 2 word Which each other are enemy.. ❤✖❤ . همیشه بهت گفتم: "ازت متنفرم" ولی ایندفعه میخوام بهت بگم: "دوستت دارم" L❤VE & Hate عشق و نفرت