Part 11

229 35 8
                                    

آنچه در L❤VE & Hate گذشت:

هری:

جنبه تعریف نداری!_

و ویسکیشو سر کشید‌...

عصبی شدم ولی چیزی نگفتم....

.....................Resumed:

سَم اومد سمتم


سم:

خیلی خوشگل شدی!!!_


جونه تو؟؟؟؟؟؟

(جمع کن خودتو باو)


هری لیوانشو سرکشید و پوزخند زد

هری:

یه کلام از مادره عروس!_

سم روبه رو هری وایستاد...

سم خیلی ریزه میزه اس و در برابره هری هیچه....

سم:

تو هری استایلزی؟؟؟

(نه پس! اَقدس استایلزه ;). )

هری با حقارته تمام نگاش کرد...

هری:

و شما؟!_

داشت سَمو تحقیر میکرد...

من:

سم بهتره بری!_

سم:

ولی..._

هری حرفشو قطع کرد...

هری:

بهتره به حرفه جِس گوش کنی و بزنی به چاک_

خیلی بد حرف زد...

سَم رفت....

دستامو مشت کردم و گفتم:

این چه طرزه حرف زدنه؟؟؟!_

هری نفسه عمیقی کشید و گفت:

به تو ربطی نداره که من چطوری حرف میزنم...ولی حقش بود!_

همون موقع پدرم و دِس (دَدیه هری )
اومدن سمتون...

دِس:

شما خانوم زیبا...باید جسیکا گیلبرت باشی؟!_

با لبخند گفتم:

بله جنابه استایلز_

دِس به هری گفت:

پسرم چه خوش اشتهاست_

و به من اشاره کرد...

L❤VE&Hate(Persian)Where stories live. Discover now