آنچه در L❤VE & Hate گذشت:
هری:
جنبه تعریف نداری!_
و ویسکیشو سر کشید...
عصبی شدم ولی چیزی نگفتم....
.....................Resumed:
سَم اومد سمتم
سم:
خیلی خوشگل شدی!!!_
جونه تو؟؟؟؟؟؟
(جمع کن خودتو باو)
هری لیوانشو سرکشید و پوزخند زد
هری:
یه کلام از مادره عروس!_
سم روبه رو هری وایستاد...
سم خیلی ریزه میزه اس و در برابره هری هیچه....
سم:
تو هری استایلزی؟؟؟
(نه پس! اَقدس استایلزه ;). )
هری با حقارته تمام نگاش کرد...
هری:
و شما؟!_
داشت سَمو تحقیر میکرد...
من:
سم بهتره بری!_
سم:
ولی..._
هری حرفشو قطع کرد...
هری:
بهتره به حرفه جِس گوش کنی و بزنی به چاک_
خیلی بد حرف زد...
سَم رفت....
دستامو مشت کردم و گفتم:
این چه طرزه حرف زدنه؟؟؟!_
هری نفسه عمیقی کشید و گفت:
به تو ربطی نداره که من چطوری حرف میزنم...ولی حقش بود!_
همون موقع پدرم و دِس (دَدیه هری )
اومدن سمتون...دِس:
شما خانوم زیبا...باید جسیکا گیلبرت باشی؟!_
با لبخند گفتم:
بله جنابه استایلز_
دِس به هری گفت:
پسرم چه خوش اشتهاست_
و به من اشاره کرد...
YOU ARE READING
L❤VE&Hate(Persian)
Fanfictionفن فیکه هری استایلز Love & Hate .... 2 word Which each other are enemy.. ❤✖❤ . همیشه بهت گفتم: "ازت متنفرم" ولی ایندفعه میخوام بهت بگم: "دوستت دارم" L❤VE & Hate عشق و نفرت