من:خودت میدونی!_
هری:
میدونم ...ولی میخوام بشنوم_
من:
من میخوام که..._
غرورم نمیذاشت بگم...
هری یه تاره موم رو دوره انگشتش پیچید و گفت...
هری:
میخوای که؟؟!_
یه تایه اَبروشو داد بالا...
اه..لعنت به تو جِس...
آب دهنمو قورت دادم ...
یه نفسه عمیق کشیدم...
چشامو بستم و تند گفتم...
من:
میخوام که منو ببوسی_
پوووووووووووووووف...
چشامو باز نکردم...
هیچ جوابی نداد...
یکی از چشامو باز کردم و نگاش کردم که خندید...
هری:
که میخوای ببوسمت؟؟؟؟!_
من:
اذیتم نکننننننننن_
غر زدم...
خندید....
هری:باشه...خب اگه میخوای ببوسمت...
( اینو با طعنه گف / بچه کرم داره)
زدم به پهلوش بازم خندید...
کوفت درد مرض ...اصنم چیزه خنده داری نیست..
هری:
خیله خب خیله خب...اگ میخوای یه بار دیگه اونو (بوسه ارو) امتحان کنی اینجا که نمیشه_
و به جمعیت اشاره کرد...
راست میگه نمیشه...
من:
خب پس باید بریم بیرون _
هری:
هممممم_
و به هم نگاه کردیم و از جمعیت زدیم بیرون و رفتیم پشته عمارت...
بخاطره دویدن نفس نفس میزدیم...
هری بُریده بُریده گف...
هری:
خب..اینم...از...اینجا_
و چشماشو بست و یه نفسه عمیق کشید...
منم همین کارو کردم...
YOU ARE READING
L❤VE&Hate(Persian)
Fanfictionفن فیکه هری استایلز Love & Hate .... 2 word Which each other are enemy.. ❤✖❤ . همیشه بهت گفتم: "ازت متنفرم" ولی ایندفعه میخوام بهت بگم: "دوستت دارم" L❤VE & Hate عشق و نفرت