Part 12

269 39 4
                                    


من:

خودت میدونی!_

هری:

میدونم ...ولی میخوام بشنوم_

من:

من میخوام که..._

غرورم نمیذاشت بگم...

هری  یه تاره موم رو دوره انگشتش پیچید و گفت...

هری:

میخوای که؟؟!_

یه تایه اَبروشو داد بالا...

اه..لعنت به تو جِس...

آب دهنمو قورت دادم ...

یه نفسه عمیق کشیدم...

چشامو بستم و تند گفتم...

من:

میخوام که منو ببوسی_

پوووووووووووووووف...

چشامو باز نکردم...

هیچ جوابی نداد...

یکی از چشامو باز کردم و نگاش کردم که خندید...

هری:

که میخوای ببوسمت؟؟؟؟!_

من:

اذیتم نکننننننننن_

غر زدم...

خندید....

هری:باشه...خب اگه میخوای ببوسمت...

( اینو با طعنه گف / بچه کرم داره)

زدم به پهلوش بازم خندید...

کوفت درد مرض ...اصنم چیزه خنده داری نیست..

هری:

خیله خب خیله خب...اگ میخوای یه بار دیگه اونو (بوسه ارو) امتحان کنی اینجا که نمیشه_

و به جمعیت اشاره کرد...

راست میگه نمیشه...

من:

خب پس باید بریم بیرون _

هری:

هممممم_

و به هم نگاه کردیم و از جمعیت زدیم بیرون و رفتیم پشته عمارت...

بخاطره دویدن نفس نفس میزدیم...

هری بُریده بُریده گف...

هری:

خب..اینم...از...اینجا_

و چشماشو بست و یه نفسه عمیق کشید...

منم همین کارو کردم...

L❤VE&Hate(Persian)Where stories live. Discover now