هری : شب خوش مادمازل. _و رفت....
واااااااااای آبرویم بر باد رفت...
واااااااای....
وااااااااای
چرااااا....
پامو محکم به میزه کناریم کوبوندم...
من::
آااااااااااااخ....وای ننه کجایی که ببینی...._
تَــــــــــــــق تَــــــــــــــق تَــــــــــــــق...
نمیذارن آدم حرفشو کامل کنه...ایش...
ولی من حرفمو کامل میکنم....
من:وای ننه کجایی که ببینی...._
تَــــــــــــــق تَــــــــــــــق تَــــــــــــــق....
اه....
بازم پامو کوبوندم رو زمین....
وااااای پام....
فلج شدم رفت....
درو محکم باز کردم...
که دیدم هریه....
هری با نیشه کاملا بااااااااز گفت:
میدونم که لباست باعث شد آبروت جلویه من بره ولی دلیل نمیشه که بخاطرش خود زنی کنی!!!_
نَــــــــــــــه....دوستان که اون ته نشستید چاقو رو دست به دست بدید من خودکشی کنم....
این سرابه...
اِی وایه من....
من:
یه دقیقه صب کن_
رفتم پشته در و یه دونه محکم کوبیدم تو سره خودم...
(نویسنده:بچه ها برایه سلامتی جِس یه صلواته بلند ختم کنید:))
اومدم جلویه در....
من:
خب دیگههههه برو_
هری:
بابت نمایشت ممنونم...._
و یه چشمک زد و رفت.....
پووووووف...
فکرم رفت سمته حرکتش که یه لبخند اومد رو لبم...
(دِهَ زشته / زشت تویی)
اومدم لباسمو در بیارم که یاده حرفه هری افتادم....
رفتم سمته پنجره ....
به ماشینش تکیه داده بود و تو فکر بود...
متوجه ام شد و سرشو اورد بالا ...
سریع پرده ارو انداختم و رفتم عقب...
⭐
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐⭐سلاااااااااااااااام
من اومدم (زیاد مهم نی )
:-/
خب....
کم گذاشتم چون رای ها از 30تا شده 15تا....
.رای و نظر یادتون نره
Eli Direction™
YOU ARE READING
L❤VE&Hate(Persian)
Fanfictionفن فیکه هری استایلز Love & Hate .... 2 word Which each other are enemy.. ❤✖❤ . همیشه بهت گفتم: "ازت متنفرم" ولی ایندفعه میخوام بهت بگم: "دوستت دارم" L❤VE & Hate عشق و نفرت