رفتیم تو...
تا آخره مهمونی پیشه دوستاش بود و البته دو رو برش کللللللی دختر بود...
اصن حوصله مهمونی رو نداشتم ...
(نبایدم داشته باشی B-) )
رو صندلی نشسته بودم و به دخترایی که دو رو بره هری بودن نگاه میکردم...
که از حرکته یه دختره شاخ دَر آوردم...
دختره یه لباسه خـــــــیلی کوتاه تا زیره باسَنِش پوشیده و از قصد چاقوِ بشقابه میوه اشو انداخت جلویه هری و پشت به هری خم شد و چاقوشو برداشت و وقتی بلند شد لبشو لیس زد (استغفرالله ) و به هری چشمک زد .... :-|||||||||||||
و شمارشو گذاشت تو جیبه هری :-/
وات د هل؟؟!
آهنگه ملایمی پخش شد و همه جفت جفت رفتن وسطه پیسته رقص...
نگام رو هری بود که با همون دختره رفت وسط...
نمیدونم چرا حسودیم شد ....
دستامو مشت کردم و ناخونامو کفه دستم فرو کردم....
همون موقع یه پسر با چشمایه آبیش که از اوله مهمونی بهم خیره بود اومد سمتم و پیشنهاده رقص داد ...
قبول کردم و با هم رفتیم وسطه پیسته رقص...
پسره که یه دستشو گذاشته بود پشتم بهم خیره شد و گفت:
اسمت چیه خوشگله ؟؟؟!_
از لحنه حرف زدنش چندشم شد...
من:
جِس... جسیکا گیلبرت_
دستشو گذاشت رو رانه پام و گفت:
که اینطور_
خودشو کامـــل بهم چسبوند و گفت:
منم مایکلم _ (منم الهه ام :دی)
خودمو تکون دادم که از دستش خلاص شم ولی نشد...
دستشو از زیره چاکِه لباسم برد تو..
من:
مثله اینکه منظوره تو از رقص چیزه دیگه ایه ؟ اینطور نیست؟؟!_
مایکل لبخنده کثیفی زد و گفت:
تو خیلی باهوشی_
بینه جمعیت چشم چرخوندم تا یه کمکی پیدا کنم که چشمم به هری خورد که با اون دختره داشت آروم می رقصید...
یه لحظه نگاش بهم افتاد و بینه جمعیت رو نگاه کرد که نگاشو بر گردوند عقب و رویه من ثابت موند...
YOU ARE READING
L❤VE&Hate(Persian)
Fanfictionفن فیکه هری استایلز Love & Hate .... 2 word Which each other are enemy.. ❤✖❤ . همیشه بهت گفتم: "ازت متنفرم" ولی ایندفعه میخوام بهت بگم: "دوستت دارم" L❤VE & Hate عشق و نفرت