Part 15

278 31 15
                                    

رفتیم تو...

تا آخره مهمونی پیشه دوستاش بود و البته دو رو برش کللللللی دختر بود...

اصن حوصله مهمونی رو نداشتم ...

(نبایدم داشته باشی B-) )

رو صندلی نشسته بودم و به دخترایی که دو رو بره هری بودن نگاه میکردم...

که از حرکته یه دختره شاخ دَر آوردم...

دختره یه لباسه خـــــــیلی کوتاه تا زیره باسَنِش پوشیده و از قصد چاقوِ بشقابه میوه اشو انداخت جلویه هری و پشت به هری خم شد و چاقوشو برداشت و وقتی بلند شد لبشو لیس زد (استغفرالله ) و به هری چشمک زد .... :-|||||||||||||

و شمارشو گذاشت تو جیبه هری :-/

وات د هل؟؟!

آهنگه ملایمی پخش شد و همه جفت جفت رفتن وسطه پیسته رقص...

نگام رو هری بود که با همون دختره رفت وسط...

نمیدونم چرا حسودیم شد ....

دستامو مشت کردم و ناخونامو کفه دستم فرو کردم....

همون موقع یه پسر با چشمایه آبیش که از اوله مهمونی بهم خیره بود اومد سمتم و پیشنهاده رقص داد ...

قبول کردم و با هم رفتیم وسطه پیسته رقص...

پسره که یه دستشو گذاشته بود پشتم بهم خیره شد و گفت:

اسمت چیه خوشگله ؟؟؟!_

از لحنه حرف زدنش چندشم شد...

من:

جِس... جسیکا گیلبرت_

دستشو گذاشت رو رانه پام و گفت:

که اینطور_

خودشو کامـــل بهم چسبوند و گفت:

منم مایکلم _ (منم الهه ام :دی)

خودمو تکون دادم که از دستش خلاص شم ولی نشد...

دستشو از زیره چاکِه لباسم برد تو..

من:

مثله اینکه منظوره تو از رقص چیزه دیگه ایه ؟ اینطور نیست؟؟!_

مایکل لبخنده کثیفی زد و گفت:

تو خیلی باهوشی_

بینه جمعیت چشم چرخوندم تا یه کمکی پیدا کنم که چشمم به هری خورد که با اون دختره داشت آروم می رقصید...

یه لحظه نگاش بهم افتاد و بینه جمعیت رو نگاه کرد که نگاشو بر گردوند عقب و رویه من ثابت موند...

L❤VE&Hate(Persian)Where stories live. Discover now