مثل همیشه جلوی در سفارش دادمو به سمت یه میز رفتم تا روش بشینم که صدای جیغ چن نفرو شنیدم _واییییی نایل هوران اینجا چی کار میکنه...._نایلللللللل...._نایلرررررر...._نایل هوراننن....رو میز که نشستم چنتا دختر اومدن تا بشون امضا بدم...داشتم به دومین نفر امضا میدادم...که غذامو اوردن نفرسوم اومد ازم امضا بگیره...من که خیلی گشنم بود گفتم:متاسفم ولی دیگه باید غذا بخورم .....اونا هم که میدونستن من چقدر سر غذا خوردن حساسم...یه we love Uگفتنو رفتن...منم نشستم غذامو تا ته بااشتها خوردم می خواستم دسرم سفارش بدم که گوشیم زنگ خورد ..هری بود.._الو..._الو نایل ....کجایی؟؟؟ _رستورانم...._زود پاشو بیا..._چی شده؟؟واسه دختره اتفاقی افتاده؟؟؟؟. .._نه نه نه نگران نشو....پلیس اومده می خواد ازت چنتا سوال بپرسه...._اهان باشه الان میام...بلند شدم رفتم صورت حسابو پرداخت کردم....اینقدر حساب داره اصرار کرد که حساب نکنه و تخفیف بده سرم رفت....هی میگفت اقای هوران مهمان ما باشید.....اقای هوران مهمان ما باشید....از رستوران زدم بیرون ....و رفتم بیمارستان.....رفتم تو چنتا پلیس جلوی در اتاق بودن که بادیدن من به طرفم اومدن.....اومدن چنتا سوال ازم پرسیدن منم هر چی که میدونستم گفتم....رفتم تو اتاق دختره بیدار بود... سلام کردم....اونم با صدای گرفته ای که انگار از ته چاه در میومد جوابمو داد....هری اومد پیشم و ازم پرسید:چی شد ؟؟؟اونا چی گفتن؟؟؟هیچی چنتا سوال پرسیدنو منم هر چی میدونستم گفتم....اونا چون دوربین مداربسته ی اونجا رو چک کرده بودن فهمیدن کار من نیست......
****
بچه ها لطفا ووت بدین تعداد بازیدکننده ها خیلی بیشتر از ووت هاعه...
YOU ARE READING
Accident(persian fanfiction)
Randomبا یـــه تصـــادف زنــدگــیِ خیــلیا تغییــر کــرد زنــدگیــِ یــکی مثـلِ نـــایـــل هـــوران *** «یه فن فیک فان»