-من خیلی احمقم اگه من دیروز نبودم که بندازمش تو اب الان داشتم باهاش نت مینوشتم و یه قطره اشک از چشمم افتاد پایین
نایل-هری تقصیر تو نیست ...اون از قبلش که پیش من بود همش عطسه میکرد تا اینکه دکتر در رو باز کرد و اومد بیرون
-چیشد؟خوبه؟
-بله فقط..تبش زیاده رو 42 درجه ست امشب رو اینجا میمونه خدا رو شکر که تشنج نکرده این بیهوش شدنش هم به خاطر انرژی زیادیه که از دست داده
-میشه بریم تو ببینیمش
-اره فقط یه نفر باید پیشش بمونه
من دیگه به این حرف دکتر دقت نکردم فقط رفتم تو که دیدم نفس خوابیده
و بچه ها هم اومدن تو من از نگاه کردن بهش دست بر نمی داشتم که دیدم داره صدای عسل مییاد
-من پیشش میمونم
-نه ..من خودم میمونم
پرهام-مطمئنی ؟شما خسته این ما یکی مون می مونیم ..نگران نباشین بهش امپول هوا نمیزنیم!!
-نه..من خودم این گند رو زدم خودمم جمعش می کنم و به نفس خیره موندم بچه ها داشتن کم کم میرفتن یه ساعتی که گذشت تا دیدم داره بیدار میشه
-خوبی؟
-اره ..پس بقیه کجان ؟
-رفتن ...امشب من پیشت میمونم
-چرا؟مگه من چیزیم شده؟
-نه بی خود نگران نشو دکتر فقط خواست ما باشیم تا خودت راحت تر باشی الان خوبی؟فک کنم تبت قطع شده
-اره ممنون ..هری ؟
-چیزی احتیاج داری؟
-نه فقط خواستم بگم ...ببخشید که مزاحم شدم و کارتون عقب افتاد و یه قطره اشک از گوشه چشمش افتاد
-نفس؟چرا ببخشید؟مگه چی کار کردی دیوونه من الان باید اینو بگم
-نه بابا من خودم سرما خورده بودم الانم دلم میخواد خفت کنم اخه این کارا چیه ؟منو میندازی تو اب ؟تا مریضت نکنم که من ول کن نیستم
-نفس ما کار البوم تمومه نگران نباش به همین دلیل احتمالا باید یه مهمونی بگیریم چون البوم رفته برای میکس و مسترنینگ خب؟ من میرم بیرون که با پرستار حرف بزنم و تو هم راحت باشی
داشتم میرفتم سمت در که
-هری؟
-جان؟
-میشه...میشه نری؟
دلم میخواست همینو بگه و منم اینو قبول کنم چون بعد از اتفاقاتی که افتاده بود منم میخواستم بیشتر کنارش باشم
-اره و به پرستارش گفتم که من پیشش میمونم و درباره دارو ها پرسیدم
و رفتم داخل اتاق که دیدم نفس داره با گوشیش رفت اینستا و چشماشو بست
YOU ARE READING
love me
Fiksi Penggemarگاهی وقتا عشق جزو چیزای دردناکه ولی تو که باشی شیرینه پس میشه عاشقم باشی؟