15

697 90 28
                                    

(قسمت 15)

لیام 👇👇👇

برای بار آخر خودمو تو آینه چک کردم، یه بلوز و یه جین مشکی پوشیدم، سعی کردم ساده بنظر بیام، نمیخوام زیاده روی کنم، تا برای نایل عجیب باشه...

باشه دست موهامو دادم عقب، گوشی و کیف پولمو برداشتم و از اتاق رفتم بیرون

"هی لی،یه لحظه بیا "

لویی گفت و من رفتم سمتش،اون رفت تو اتاق

"لو، من زیاد وقت ندارم، فقط سریع باش"

"باشه، حالا کجا میری با این عجله!!؟ "

"با نایل شام میریم بیرون "

لو ریز خندید

"میگم به خودت رسیدی!؟"

وااااات؟

"چرا چرت میگی، من مثل همیشم"

لو دوباره خندید

"آره، آره حتما مثل همیشه ای، خوب حالا که مثل همیشه ای، بهتر ما هم باهاتون بیایم "

با عصبانیت و اخم نگاش کردم و اون ابرو هاشو داد بالا و رفت سمت در اتاق

"هری...هری "

دستشو گرفتم

"داری چه غلطی میکنی؟؟ "

"چه، دارم هری رو صدا میزنم که اونم حاضر بشه "

با عصبانیت یقشو گرفتم

"فقط خفه شو، تاما، اوکی؟ "

لو خندید و منو هول داد

"دیدی، واسه اینه که میگم خوش تیپ شدی، تو فقط واسه نایل حاضر شدی نه برای یه،چیز عادی"

موهامو با حرص دادم عقب، به لویی نگاه کردم و انگشت اشارمو گرفتم سمتش

"ببین لو، فقط خفه میشی و هیچی به کسی نمیگی باشه؟"

لویی سرش رو تکون داد

"باشه ولی تا کی میخوای مخفی کنی؟ تو وقتی کنارشی خیلی ضایع میشی، انگار که از چشمات، قلب داره میزنه بیرون "

"نمیدونم لو، تا هروقت که بتونيم، نه حداقل الان "

"صبر کن ببینم، نایل میدونه؟؟؟؟!! تو بهش گفتی؟! "

لو با هیجان پرسید

"آره، خوب، بهش گفتم و یه جورایی اونم حس منو داره فقط به زمان نیاز داره "

"اوه، داداش،خیلی خوبه، من برات خوشحالم "

خندیدم

"مرسی، ولی یادت باشه فعلا کسی چیزی نفهمه، این برام خیلی مهمه "

"اوهوم ولی سوفیا چی؟ "

اوه، خدا حالا من با اون چیکار کنم؟!!!!

He's Mine ( niam )Where stories live. Discover now