16

633 89 15
                                    

Part 16

.
.
نایل 👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻

لویی جلوی من راه ميرفت و من پشتش که یکدفعه ایستاد

"نایل بهتر این مسخره بازی هاتو تموم کنی،فهمیدی؟؟؟ "

لویی گفت و به سمتم برگشت، با تعجب بهش نگاه کردم، منظورش چیه، من چیکار کردم مگه!!؟؟

"لو دیوونه شدی، کدوم مسخره بازی "

لویی اومد جلو و دستمو محکم گرفت

"همین نایل، همین.... انقدر ادای آدمای بی گناه رو در نیار"

با حرص دستشو کنار زدم

"انگار بجای پای هری، سر تو ضربه خورده که داری، چرت میگی لویی، من کی تظاهر به کاری کردم؟ "

"فقط دست از سر هری بردار، مگه،تو با لیام نیستی!؟ پس چرا داری اینکارو میکنی، چرا واسه هری عشوه میای،گریه میکنی، اهمیت میدی، نکنه تو یه هرزه کوچولویی!؟؟؟"

محکم یقه لویی رو گرفتم و چسبوندمش به ماشین

"خفه شووووو، فقط خفه شو، نزار کاری کنم که بعد پشیمون بشم، پس اون دهنتو ببند تا به فاکش ندادم،و یادت باشه هری دوستمه مثل تو و لیام و...زین، اگه نگرانشم بخاطر اینه نه اون چیزی که از ذهن کثیفت میگذره تاملینسون "

یقشو ول کردم و از تو ماشين جعبه ها رو برداشتم

رفتم سمت خونه، لویی هم سریع پشت سرم اومد

"بهتره چیزی به اونا نگی"

"به تو ربطی نداره به کی بگم به کی نگم"

تند گفتم و رفتم داخل، اون دیگه چیزی نگفت، فقط در ها رو باز میکرد تا بتونم برم چون دستم پر بود

وقتی رسیدیم تو سالن نزدیک بود بخاطر صحنه رو به روم خشکم زد

لیام مشتش رو روی صورت هری پایین آورد و بعد یقشو گرفت

"لیاااام "

لویی جیغ زد و لیام به سمت ما برگشت،تو چشماش پر از عصبانیت بود ولی وقتی منو دید که خشکم زده دستش دور یقه لباس هری شل شد

"نایل، من... من..."

"خفه شووووو "

داد زدم و جعبه ها رو گذاشتم روی میز و رفتم سمت هری، صورتش رو گرفتم

گوشه ی لباش پاره شده بود و خون میومد

"لویی، جعبه کمک های اولیه رو بیار"

بدون نگاه کردن به لویی گفتم و با صدای پاهاش فهمیدم رفت

"نایل بزار توضیح بدم "

"لویییییی، یه کیسه یخم بیار "

بدون توجه به حرفش گفتم واقعا ازش عصبانیم، اون چطور تونست هری رو بزنه!؟؟

"لعنتی بزار بگممم بهت دیگه "

"چی رو بگی اینکه چرا بهش مشت زدی؟؟ باشه بگو گوش میدم "

"من.. من خودم میگم که چرا منو زد "

هری به سختی بخاطر درد توی دهنش اینو گفت و بهش نگاه کردم و لیامم همین کارو کرد

"خوب، راستش، من بهش گفتم که از تو... "

هری گفت و به لیام نگاه کرد و لیام براش چشم غره رفت

"از من چی؟! "

"بهش گفتم که از تو معذرت خواهی کنه که باعث شدم شبتون خراب بشه، اما،اون بهم گفت که تو شبمون رو خراب کردی و باید تاوان بدی و بعد بهم مشت زد "

هری گفت و من هنگ کردم....
لیااااااام چه غلطی کرده؟؟؟

"چرا دورغ میگی، هاااا؟ تو کی اونو گفتی...تو یه عوضیی استایلز، تو...."

"بس کن "

داد زدم و با عصبانیت بهش نگاه کردم

"بزار توضیح بدم نایل "

"نیازی نیست همه چیزو فهمیدم، فقط برو لیام برو، از جلوی چشمم "

لیام چشماش پر شد و بهم نگاه کرد، ناراحتی چشماش و برقش بهم ميگه، داره، راست ميگه ولی من خودم دیدم که چیکار کرد و این هیچ توجهی نداره

"باشه، اگه این چيزيه که تو میخوای باشه، من میرم، و تو هری یادت باشه،اینو "

"برو لیام برووو "

لیام،داره، قشنگ تحدیدش میکنه،اون عقلش رو از دست داده

بعد رفتن لیام لبای هری رو تمیز کردم و چسب زدم و یه کیسه یخم دادم که بزاره روی صورتش تا کبود نشه

"هز، خوبی!؟ "

اون یه لبخند شیرین زد

"مگه ميشه تو کنارم باشی و بد باشم؟ آره خوبم "

خندید، اون همیشه با کلمات بازی میکنه و من دوست دارم این رو

"لویی میشه برای لیام غذاشو ببری؟! احتمالا گشنشه "

هری به لویی گفت، اون با یه لبخند قبول کرد...

لیام هری رو زد ولی هری نگرانه که گشنه بمونه!؟

"نایل توهم کمکم میکنی برم اتاقم؟ "

"باشه "

من سریع بیان کردم و از مبل بلند شدم و دستش رو گرفتم

"لو بهش بگو من بخشیدمش، ما هرچی باشه باهم دوستیم "

هری گفت و بلند شد و ما به سمت اتاقش رفتم، هر لحظه من دارم از این رفتار خوب هری و اون کار لیام بیشتر شرمنده میشم....

___________

نظررررررررر بدید
آقا به هری فحش ندید به من فحش بدید 😭❤️

لیام 😞

لویی😒

نایل 😶😶

نظررررررررر بدید تا خودمو نکشتم 😂😂

He's Mine ( niam )Onde histórias criam vida. Descubra agora