18
.
.
نایل 👇👇👇👇"لیام!؟؟؟ تو، شما اینجا چیکار میکنید!؟ "
به ارومی گفتم و بهشون نگاه کردم لیام یه نفس عمیق کشید و چشماش رو بست
"برو... بیرون... نایل "
لیام با عصبانیت گفت و من یکم پریدم بخاطر بلندی صداش
"ا.. اما، م.. ما داشتیم، یعنی من داشتم هری رو... "
"من دارم میبینم داشتید چه غلطی میکردین، فقط برو بیرون از این جا "
لیام داد زد و من واقعا کم کم دارم ازش میترسم، برگشتم و به هری نگاه کردم که به من با دستش تکیه کرده بود
"نگران من نباش عزیزم، به حرف لیام گوش کن "
هری،گفت و من سرمو تکون دادم
"ل.. لویی،میشه به هری کمک کنی؟ "
به لویی گفتم و بهش نگاه کردم اون فقط خشک شده بود و به هری نگاه میکرد
"لویییییی "
من با اون قدرت که تو تنم مونده بود داد زدم و لویی بخاطر این پرید و بهم نگاه کرد
"بله!؟؟؟ "
"گفتم، میشه به هری کمک کنی؟؟؟ "
لویی چشماش گرد شد
"من!!!!!!!؟ من، من نمیتونم "
"لویی چرت نگو، برو بهش کمک کن من باید با نایل صحبت کنم "
لیام با عصبانیت به لویی گفت و لویی چشماش رو بست
"آخه لیام من..."
"لویییییی "
$
"باشه، باشه "لویی گفت و آروم اومد سمتمون و اضطراب به هری نگاه کرد
"برو، نایلر، الان لویی هست "
هری با لبخند گفت و من سرمو تکون دادم
"مراقبش باش لو "
لویی به هری نگاه کرد و بعد به من
"هستم"
لویی با شک گفت و هری پیشونیمو بوس کرد
"نایلللللل، گفتم برو بیرون "
لیام یه داد وحشتناک زد و من سریع از هری جدا شدم و رفتم بیرون از حموم، لیام هم پشت من اومد
"لیام چی شده؟؟؟!! چرا... "
لیام حرفمو قطع کرد و دستمو محکم فشار داد
"هیچی نگووووو، هیچی، فقط باهام بیا"
لیام داد زد و دستمو کشید و منو دنبال خودش برد
"هی صبر کن دستم درد اومد "
من سعی کردم دستمو ازش جدا کنم ولی موفق نشدم
YOU ARE READING
He's Mine ( niam )
FanfictionHe's mine _ niam طرفدار : نایل من عاشقتم ، میشه با من ازدواج کنی ؟ نایل به اون دختر که با عشق بهش نگاه میکرد لبخند زد تا با یه جواب بله دختر رو خوشحال کنه ، البته که فقط برای خوشحال کردن اون دختر ، نایل عاشق طرفداراشه ولی قبل از اینکه نایل بخواد ج...