19
.
.
نایل 👇👇👇نرمی یه چیزی شبیه مو رو روی گردنم حس کردم،احتمالا باید لیام باشه،بخاطرش لبخند زدم و چرخیدم به پهلو
دوباره،به گردنم و صورتم خورد
بازم خودمو کشیدم کنار"لیام لطفا،من خوابم مياد"
گفتمو خودمو بیشتر جمع کردم،اما بازم ادامه داد،ديگه اعصابم داره بهم میریزه،به سمتش برگشتم
"لیام تمومش ک.."
اما وقتی چشمامو باز کردمو چیزی که جلوم بود رو دیدم خشکم زد
"لیاااااااام"
تنها کاری که تونستم انجام بدم اينو بود، اسم لیامو داد بزنم
داشتم از ترس سکته میکردم ولی نمیتونستم هم تکونی بخورم تنها فقط لیامو صدا میکردم"لییییام"
لیام سراسیمه وارد اتاق شده
"چی شد؟"
"این،این اینجاست"
"اوه بیخیال نایل نگو ازش هنوزم میترسی"
"لیام یکاری بکن الان سکته میکنم،این هیولات رو از رو من بردار"
لیام خندید و اومد نزدیکتر،انگار شوخیش گرفته من دارم سکته میکنم
"کجاش شبیه هیولایه؟نميدونم شاید هیولای کوچیک بشه صداش کرد"
"هر کوفتی میخواهی صداش کن ولی الان از رو من بردارش"
دوباره خندید
"باشه، آروم باش"
گفت و یکم ديگه اومد جلو
"واتسون،واتسون،بیا اینجا"
وقتی لیام گفت اون سریع از روی من کنار رفت و رفت پیش لیام و جلو پای لیام نشست
لیام خم شد و نازش داد"سگ خوب"
من چشم غره رفتم و روی تخت نشستم
"واتسون،ديگه مامان رو نترسونیا"
لیام گفت و سگ رو بوس کرد
ولی یه لحظه صبر کن،مامان!؟
"لیام تو الان چی گفتی؟"
لیام خندید
"اوه بیخی نی،من که نميتونم مامان باشم"
با عصبانیت بهش نگاه کردم
"اون وقت من میتونم!؟"
لیام بلند شد و اومد سمتم بغلم کرد و یه بوسه کوتاه روی لبم گذاشت
"اوهوم،تو خیلی خوشگلی،چشمات،تنت،لبات،موهات،گردنت،هیکلت و همه چیزت انقدر قشنگه که نميتونم چشم ازشون بردارم،تو زیبا تر از هر زنی هستی که تابحال دیدم،پس آره تو میتونی مثل یه مادرم باشی،یه مادر زیبا"
YOU ARE READING
He's Mine ( niam )
FanfictionHe's mine _ niam طرفدار : نایل من عاشقتم ، میشه با من ازدواج کنی ؟ نایل به اون دختر که با عشق بهش نگاه میکرد لبخند زد تا با یه جواب بله دختر رو خوشحال کنه ، البته که فقط برای خوشحال کردن اون دختر ، نایل عاشق طرفداراشه ولی قبل از اینکه نایل بخواد ج...