****************************************************************************************************************************
(نظر بدیددددد دیگه, خیلی نظرا کمهه, همینطور وویتباید وییت و کامنتا بالا باشه تا قسمت بعد رو بزارم
لطفا داستان رو به دوستاتون معرفی کنیدو اینکه کلیییی اتفاق های جدید قراره بیوفته 😎
نظرتون چی تو فکر سایمونه ?
و چی میشه ?)بخاطر اینکه پایین مینوسیم توجه نمی کنید اول نوشتم البته پایینم هست همین ,خلاصه کار از محکم کاری عیب نمیکنه 😁
*****************************************************************************************************************************
*لیام*
الان دقیقا رو به روی اون سایمون احمق مزاحم نشستیم, فقط خود مسیح میدونه ک چقدر به خونش تشنم ,مردک چندش با اون لباس سفید چندش تر از خودش انگار لباس دیگه ای نداره,سلیقشم مثل خودش چندشه ,شپش ,چندش نفهم مزاحم
"خب لیام باید صحبت کنیم نه که فقط به من زل بزنی و چشمات رو ریز کنی "سایمون گفت یه پوزخند بهم زد ,شیطان صفت
خب راستش خودم یکم میترسم که دردسر بشه , خب هرچی نباشه اون یه عوضی به تمام معناست ,اما این ترسم برای خودم نیست واسه نایله, میترسم اذیت بشه, اون خیلی حساسه ,نمیخوام دوباره مثل زمانی که زین رفت بشه ,تمام ترسم برای اونه
بهش نگاه کردم که درست کنارم نشسته بود و از استرس ناخن هاشو میخورد
تقریبا این عادتشه, هروقت استرس داره ناخن هاشو میخورهدستمو بردم سمتش و دستمو گرفتم تو دستم
نگاه نگرانش رو بهم دوخت بهش یه لبخند زدم و دستشو آوردم بالا و یه بوسه روش گذاشتم ,نایل سریع دستشو کشید و گذاشت روی گونه هاش که الان صورتی شده بودن و سرشو انداخت پایینمنم از این حالتش لبخند اومد رو لبم
عشق خجالتی من *-*به سمت سایمون برگشتم که الان اون پوزخند رو لبش بیشتر شده بود
واسه یه چشم غره رفتم و یه سرفه کردم تا صدام موقعه حرف زدن صاف بشه"خب ببین سایمون, طبق چیزی که دیدی و فهمیدی, منو نایل با همیم, اما نه یه رابطه زودگذر و ساده"
به نایل نگاه کردم و لبخند زدم و ادامه دادم
"ما عاشق همیم, و میدونی اگه بخوای این مسئله ی رابطه ما رو به همه بگی و علنی کنی ,با این کارت به ما لطف کردی ,مطمئن باش جلوت رو نمی گیرم,اما اینو یادت نره که ما میتونستیم این رابطه رو رسانه ای بکنیم اما نکردیم ,اونم نه بخاطر خودمون ,بخاطر بقیه,بخاطر تو ,بخاطر پسرا و فن هامون ,فقط فکر کن سایمون اگه این رابطه رسانه ای به نفع هیچکس نیست جز منو نایل که بهم می رسیم, و من.میتونم آزادانه دست عشقمو بگیرم و هرجا برم بدون اینکه نگران کسی یا چیزی باشم,فقط خواستم برات اینارو روشن کنم,که یادت باشه میخوای چیکار کنی ,که یه وقت بخاطر اذیت کردن ما خودتو نابود نکنی"
تمام جریان و صادقانه و منطقی بهش گفتم, درسته از دستش عصبیم اما با عصبانیت هیچی درست نمیشه و با شناختی که رو سایمون دارم بیشتر لج می کنه و این خوب نیست
قیافه سایمون تو فکر فرو رفت و از اون حالت که زندگی شما دسته منه و هرچی من میگم همونه اومد بیرون و متفکر شد
نایل هم که انگار آروم تر شده دستشو رو روی پاهام گذاشت و یه فشار ریز بهم وارد کرد ,یجوری که انگار میخواد بگه کارت درست بود
و خب این که ارومه من الآن خوشحالم"باشه,درست میگی پینو,من چیزی به کسی نمیگم, اما اینم یعنی قرار نیست براتون آسون باشه,ولی فعلا نمیخواد نگران باشید و اینکه تو هرچی زودتر باید با سوفیا کات کنی تا این چیزا رو نفهمیده و به باباش نگفته و واسه من دردسر نشد"
با این حرف سایمون که گفت با سوفیا باید بهم بزنی خییلییی خوشحال شدم,طوری که اصلا برام مهم نیست که گفت قرار نیست برامون آسون باشه,هرچی باشه بهتر از اینه که با سوفیا باشم ,اونم دختر بدی نیست نباید اذیت بشه و همینطور نایل, من حاضرم هر چیزی رو به جون بخرم تا نایل خوشحال باشه و بخند
"باشه فکر خوبیه,این کارو میکنم "
سایمون یه پوزخند زد
"خیلی خوشحال نباش لیام, اما الان از خوشحالیت لذت ببر تا بعد ببینیم چی میشه "
سایمون گفت و از رو مبل بلند شد و رو به نایل کرد
"هی پسر بهت ساکت بودن نمیاد,سعی کن حرف بزنی همیشه لیام نیست که ازت دفاع کنه,خلاصه آینده رو چی دیدی شاید مجبور شدی بدون اون از پس خودت بر بیای "
نایل خشکش زد منم همینطور ,اما من دارم سعی میکنم که خودمو کنترل کنم تا کاری نکنم و چیزی نگم که وضعیت از این بدتر بشه, چون من میدونم این سایمون چطور آدمیه و نمیشه بهش اعتماد کرد و اون عوضی ترین آدمیه که تو زندگیم شناختم
"از خونم برو بیرون سایمون ,حرفایی که باید زده شد, نمیخوام یه لحظه هم اینجا بمونی "
باز هم پوزخند چندش و رو مخش رو زد
"باشه ,میرم اما منتظر تماسم باش تا بهت بگم چیکار کنی,گفتم که آسون قرار نیست براتون باشه,پس بای "
___________
نظر بدیددددد دیگه, خیلی نظرا کمهه, همینطور وویت
باید وییت و کامنتا بالا باشه تا قسمت بعد رو بزارم
و اینکه کلیییی اتفاق های جدید قراره بیوفته 😎
نظرتون چی تو فکر سایمونه ?
و چی میشه ?
YOU ARE READING
He's Mine ( niam )
FanfictionHe's mine _ niam طرفدار : نایل من عاشقتم ، میشه با من ازدواج کنی ؟ نایل به اون دختر که با عشق بهش نگاه میکرد لبخند زد تا با یه جواب بله دختر رو خوشحال کنه ، البته که فقط برای خوشحال کردن اون دختر ، نایل عاشق طرفداراشه ولی قبل از اینکه نایل بخواد ج...