توحموم داشتم اوازمیخوندم کھ باصدای شرمین ب خودم اومدم
ـ شمیم شمیم بیا این گوشے واموندت خودشوکشت
اخم ظریفی کردموباجیغوجیغ گفتم
ـ نبینم ب عشق من(همون ایفون نازوخشگلم)حرفی بزنیا-اوهوع لیاقت توهمون گوشی گوشت کوبیاس منظورش نوکیا0011(درست گفتم؟)بود ی بروبابایی نثارش کردمو
گوشیوگرفتم ازش صرفاجهت اطلاع قبلشم دستاموخشک کردم دیدم هاله پشت خطھ تماسو وصل کردمو گفتم
ـ الو
دیدم هاله باصدای جیغ جیغوش گفت
ـ مردشورتوببرن کدوم گوری هستی سه ساعته منتظرما گفتمـ اولا سه ساعت نه و دودیقه دوما منم خوبم مرسی
دوباره باهمون صداخوشگلش گفت
ـ کم مزه بریز پاشونعشتوجمع کنوبیا اینجا بعدازظهرم میخوا دلارامم بیا زود منتظرتما تولهبعدشم بدون این کھ منتظرجوابی ازمن باشه گوشیو قطع کرد
باحرص اومدم گوشیوبکوبونم تودیوار بعدش باخودم گفتم این باکلاس بازیا ب مانیونده فرداپس فردا کی میخواپول گوشی نازنینمو بده برای همین اروم درحموموبازکردموگوشیوگذاشتم زمین اومدم دوباره برم توحموم ک دیدم شرمین ی سوتی کشیدوگفت
جووووووون بدنشوبرم ی جیغی کشیدموگفتم
گمشوووووبیشعور هیزززززززز چشاتودرویش
کن دیدم شرمین داره بلند بلند میخنده پیش خودم گفتم خدایا این دخترم خل شد شفا نده بخندیم
سریع رفتم توحمومو خودموگربه شور کردمواومدم بیرون اهنگ ساقیا ساسیو پلی کردمو شروع کردم ب قردادن
توهمین حینم لباسامو میپوشیدم خلاصه اماده شدم ک برم خونه هاله اینا موقع پایین اومدن ازنرده هاسرخوردمواومدم پایین دیدم مامان تواشپزخونس سریع گونشوبوسیدمو بایه خدافظی کوتاه سوار مزدا3خوشگلم شدمد د برو ک رفتیم خونه هاله اینا
ضبط ماشینو روشن کردمو روندم ب سمت خونه هاله اینا داشتم باسرعت میروندم ک دیدم ی پورشه خوشگلم داره پاب پام میا
پسره کنار راننده شیشه روکشید پایین وگفت
ـ خانوم کوچولو انقد تند نرو تصادف میکنیو اوخ میشیا
اینوگفتو خودشو راننده ک بهش دید نداشتم زدن زیرخندهحرصی ی بروبابایی گفتمو پاموگذاشتم روگازو باسرعت از کنارشون ردشدم جوری ک فک کنم دهنشون قد خری واموندب چراغ قرمز رسیدمو منتظرموندم
ازکارخودم خر کیف شدمو لپ خودموکشیدمو گفتم قربون خودم برم ک انقد ماهمی لحظه برگشتم ماشین کناریمودیدم ک ی زنوشوهر از زورخنده قرمز شده بودن فهمیدم چ سوتی دادم
ی بخشکی شانسی گفتمو پاموگذاشتم روپدالو ازمهلکه گریختم تابیشتر ازاین ضایع نشدمبالاخره رسیدمو خونه هاله اینا زنگو زدمو رفتم بالا دروی ضرب باز کردمورفتم تو هاله داشت ارایش میکرد باصدای بلند گفت

YOU ARE READING
شمیم عشق
Romanceیه رمان دارم مینویسم عشقولانه پرازشیطونی پرازصحنه های طنزوخنده اور مخلوطی ازشادی و غم☺️ یه جاهاییش جرمیخوری ازخنده یه جاهاییش اشکت درمیاد داستان درباره پسر دختری ب اسم شمیم و شروینھ طی یه جریاناتی عاشق هم میشن اما این وسط بابای شمیم دوتاشرط میزاره✌...