نمیدونم دقیقا ساعت چند بود ک باتکونای دست هاله بزور چشماموبازکردم
ـ شمیم شمیم چقد میخوابی پاشو لنگ ظهره خرس قطبیم انقد نمیخوابه
ـ سوراخم کردی بیشور بزا یکم بتمرگم
ی ضربه وحشیانه ب باسن مبارکم زد ک ازجاپریدم
ـ هوی کبود شه کی میخادیشوبده بزنم پس کلت
هاله ریزخندیدوگفت این باسنی ک من دیدم پاموکبود نکنه خودش کبود نمیشه
بالشتوبرداشتمو ب طرفش پرت کردم ک روهواقاپیدشوگفت بیا صبحانه کوفت کن ک بعدش باید برا شروین نقشه بکشیم
ـ اه اه اسم اون نفلروپیش من نیار کچل ایدزی
ـ اولا ک قد هیکل منوتوموداره دوما ک ایدز کجابود
ـ اه چمیدونم باو بزابرم دشوریوبیام
اینوگفتمو دویدم دشوری
بعداز انجام کارای مربوطه ب اشپزخونه رفتمو مشغول شدم
ـ به به ببین چ کرده دیگه وقتشه ا ترشیدگی دربیای
ـ خدا اززبونت بشنوه خواهر
ـ ای مرگ خوزودتر خودم برات استین بالامیزنم
ـ ریدی گل من خودتوسروسامون بده من پیشکش
میگما من با این شروین گودزیلاچیکنم
ـ شمیم نگا ماهنوبرافارغ التحصیل شدن حامد جشن نگرفتیم
ـ خب چ ربطی داشت
ـ ربطش ب اینه ک قراره این پنج شنبه جشن بگیریم شروین و توام میاید
ـ خوبعدش
ـ بعدش ب اینه ک جنابعالی باپسرای فامیل بنده گرم میگیری و عکس العمل شروینو میبینی اگه روت غیرتی شد ینی دوست داره
ـ و اگه مث سیب زمینی وایساد نگاکرد
ـ دوست نداره
انگشت شستواشارمو بهم چسبوندمو روب هاله گفتم پرفکت
همینه الهی عمم قربونت بره ک انقد مهربونیـ عمه ترشیدتونگه ار براخودت لازمت میشه
ـ حوله جونم من چی بپوشم
ـ زهر ماروحوله حالا ی گونی پیدامیشه ک بپوشی بیخی دیه
هاله من برم دوش بگیرم از اونورم بایدبرم خرید لباس
ـ من بات نمیاماگفته باشم
ـ کسیم نگفت توبیای مگه خودم بوقم
ـ بوق ک چ عرض کنم شیپوری
بعداز خدافظی از هاله ی اژانس گرفتمو رفتم خونه
کیف پولمو سوییچو هندزفریمو برداشتمو ی تیپ پسرکش زدم و رفتم براخرید لباس
ی ساعتی میشد ک داشتم گشت میزدم اخر خسته شدمو گفتم الان وارد هرمغازه ای شدم باید از همونجا لباس بخرم چ خوشگل باشه چ زشت
نفس عمیقی کشیدموب سمت اولین مغازه ای ک بم نزدیک بود شدم
اتفاقا لباساش شیک بود
خداروشکر تو این ی موردشانس اوردم
اکه ما شانس داشتیم اسممونو باید میزاشتن شمسیداشتم چشم چشم میکردمو دنبال ی لباس
خوب میگشتم ک چشمم ی لباس
صورتیوگرفت ساده بود ولی شیکازرگال دراوردمشو رفتم ک پرو کنم
خیلی بم میومد انصافا غالب تنم بود
لباس دکلته ای بود ک بالاتنش باتور پوشونده میشد اما از قسمت کمر تا نزدیکای باسن بازبود
همینشم برا اجرا نقشم خوب بود مطمئنم پوست سفید بدنم تواین لباس بیشتر جلوه میداد
____________
عکس شخصیت های داستانم میتونید ببینید ✌

BẠN ĐANG ĐỌC
شمیم عشق
Lãng mạnیه رمان دارم مینویسم عشقولانه پرازشیطونی پرازصحنه های طنزوخنده اور مخلوطی ازشادی و غم☺️ یه جاهاییش جرمیخوری ازخنده یه جاهاییش اشکت درمیاد داستان درباره پسر دختری ب اسم شمیم و شروینھ طی یه جریاناتی عاشق هم میشن اما این وسط بابای شمیم دوتاشرط میزاره✌...