Chapter 11

501 19 2
                                    


دستموکشیدوبردم تواتاق عصبی گفت این چیه پوشیدی لخت میوومدی بهتر نبود

ی نگاه عصبی بش انداختموگفتم

ـ اولا از لباسای دوست دخترای توبهتره
دوما ب خودم مربوطه

اینم گفتم و راموکشیدم ب سمت درو اومدم برم ک

دستموکشید مقابلم وایساد بادستش چونمواورد بالا و زل زد توچشام

ـ رژتوکمرنک کن

ـ خیلیم کمرنگه

ـ کمرنگگگگگگگگگگ

ـ نخیرشم

ـ خودم برات کمرنگ میکنما

ـ بروبابــ.....

اجازه نداد حرفمو کامل کنم لباشورولبام گذاشت

یاخدا الانه ک پس بیفتم

همونطور شوکه شده بش نکاکردم دستشوگذاشت روکمرمو خودشوبهم نزدیک کرد

ـ خوب الان پاک شد میتونی بری

ـ چیه خوشگل شد ک

ـ بیشور اشغال کودن عوضی عنتر هرکول کثافت خوشگل نفله این چ کاری بود کردی

ـ لبای خانوممو خوشگل کردم

ـ اوهوعععععععع خانومممممم

ـ من کی شدم خانوم شما

ـ نکنه فک کردی منم گلارم ک ازم سرویس بگیری

ـ اسم اونونیار ک متنفرم ازش

ـبعله مشخص بود چطور بغلش کرده بودی

ـ ببین اون فقط دختر خالمو ک بزور میخوان کاری کنن من بگیرمش

ـ من کاری ب این کاراندارم اصلا بمن چ من رفتم

ـ کجا شما با لین لباس ازکنارمن جم نمیخوری

باش تاصبح دولتت بدمد نقشه ها دارم برات اقا

ـ من ک رفتم

رفتم پیش نهال نشستم ک شروین باچشم و ابرواشاره ب صندلی خودش کرد

شبطون ابروبالا انداختمو گفتم ن

پاشداومد دستمو کشیدو بردم کنارخودش نشوند
دستشم انداخت دورکمرم نتونم برم

ـ ای خفم کردی دستتوبردار

ـ الان کنار خودمی خیالم راحته

هاله روبروم بودو ریز ریز میخندید

بش اشاره کردم پاشوبریم وسط قربدیم

قوربونش برم زود مطلبموفهمیدو پاشد

ـ کجامیری

ـ میرم برقصم

بدون این ک بهش اجازه حرف زدن بدم رفتم وسطو باناز شروع کردم رقصیدن
احساس کردم همه نگاها ب طرفمه

شمیم عشقWhere stories live. Discover now