دستموکشیدوبردم تواتاق عصبی گفت این چیه پوشیدی لخت میوومدی بهتر نبود
ی نگاه عصبی بش انداختموگفتم
ـ اولا از لباسای دوست دخترای توبهتره
دوما ب خودم مربوطهاینم گفتم و راموکشیدم ب سمت درو اومدم برم ک
دستموکشید مقابلم وایساد بادستش چونمواورد بالا و زل زد توچشام
ـ رژتوکمرنک کن
ـ خیلیم کمرنگه
ـ کمرنگگگگگگگگگگ
ـ نخیرشم
ـ خودم برات کمرنگ میکنما
ـ بروبابــ.....
اجازه نداد حرفمو کامل کنم لباشورولبام گذاشت
یاخدا الانه ک پس بیفتم
همونطور شوکه شده بش نکاکردم دستشوگذاشت روکمرمو خودشوبهم نزدیک کرد
ـ خوب الان پاک شد میتونی بری
ـ چیه خوشگل شد ک
ـ بیشور اشغال کودن عوضی عنتر هرکول کثافت خوشگل نفله این چ کاری بود کردی
ـ لبای خانوممو خوشگل کردم
ـ اوهوعععععععع خانومممممم
ـ من کی شدم خانوم شما
ـ نکنه فک کردی منم گلارم ک ازم سرویس بگیری
ـ اسم اونونیار ک متنفرم ازش
ـبعله مشخص بود چطور بغلش کرده بودی
ـ ببین اون فقط دختر خالمو ک بزور میخوان کاری کنن من بگیرمش
ـ من کاری ب این کاراندارم اصلا بمن چ من رفتم
ـ کجا شما با لین لباس ازکنارمن جم نمیخوری
باش تاصبح دولتت بدمد نقشه ها دارم برات اقا
ـ من ک رفتم
رفتم پیش نهال نشستم ک شروین باچشم و ابرواشاره ب صندلی خودش کرد
شبطون ابروبالا انداختمو گفتم ن
پاشداومد دستمو کشیدو بردم کنارخودش نشوند
دستشم انداخت دورکمرم نتونم برمـ ای خفم کردی دستتوبردار
ـ الان کنار خودمی خیالم راحته
هاله روبروم بودو ریز ریز میخندید
بش اشاره کردم پاشوبریم وسط قربدیم
قوربونش برم زود مطلبموفهمیدو پاشد
ـ کجامیری
ـ میرم برقصم
بدون این ک بهش اجازه حرف زدن بدم رفتم وسطو باناز شروع کردم رقصیدن
احساس کردم همه نگاها ب طرفمه

YOU ARE READING
شمیم عشق
Romanceیه رمان دارم مینویسم عشقولانه پرازشیطونی پرازصحنه های طنزوخنده اور مخلوطی ازشادی و غم☺️ یه جاهاییش جرمیخوری ازخنده یه جاهاییش اشکت درمیاد داستان درباره پسر دختری ب اسم شمیم و شروینھ طی یه جریاناتی عاشق هم میشن اما این وسط بابای شمیم دوتاشرط میزاره✌...