chapter14

397 19 6
                                    

شروین باقیافع عصبی اومد بالا
یاامام حسین یکی منوقایم کنه
ب ظاهرخونسردوایساده بودم ولی ازدرون داشتم میمردم
اومدتوسرشوک بالاگرفت من توتیرراس نگاش بودم
اومدسمتم یقموگرفتواززمین بلندم کرد

بادادگفت
_چرا جواب تلفنامونمیدی کدوم گوری هستی این چند روز میدونی چی ب روزمن اوردی ها؟؟؟لعنتی میدونی
سعی کردم یقموازدستش جداکنم محکم چسبیده بود

_ شمیم دلیل این کارات چیه د بگولعنتی

منم مث خودش بادادگفتم

_ حالم ازت بهم میخوره تواین چند روزم بزورتحملت کردم

شروین بابهت نگام کرد خودمم میدونستم حرفام راست نیس
میخواستم ازخودم ناامیدش کنم
ی قدم اومد جلو
_تو...توراست گفتی؟ینی این همه مدت ازم متنفربودی و من عاشقت بودم

اشکم سرازیر شد ازنامردی خودم حرصم گرفت
ولی حرفی بود ک زده شده بودو باید تا اخرمیرفتم

هنوزم همون جا وایساده بود داشت ب چشمام نگاه میکرد

سرموانداخته بودم پایین
هاله برای اینکه مابتونیم راحت حرف بزنیم نیومدپایین
_ شمیم نمیبخشمت ب ولای علی نمیبخشمت یه روزی تقاص کاری ک بام کردیومیدی
درحالی ک داشت زیرلب تکرارمیکرد نمیبخشمت از دربیرون رفتو درومحکم کوبید ب هم

شکستنشوب چشم دیدم....
بلندزدم زیرگریه ازبیرحمی خودم حرصم گرفت
نگاه اخر شروین یادم نمیره هیچوقت

خوب شد شمیم خانوم حالاراضی شدی دلشوشکستی غرورشوزیرپات له کردی
هاله روصدازدم
_هاله توروقران بکی ازاون سیگارات بده حالم خیلی بده
_جی وان؟
_ هرچی میدی
سیگاروگرفتمو روشنش کردم
هاله سکوت کرده بود
لابدحرفامونوشنیده بود

اززبون شروین:
چندروزبود ک ازشمیم خبرنداشتم خودش تلفنشوک جواب نمیداد میترسیدم برمدرخونشون شر شه

باخودم گفتم برم پیش هاله شاید ازش خبری داشته باشه
سوارماشین شدمو روندم سمت خونشون
فکرم بدجورمشغول بود نکنه اتفاقی افتاده باشه
مدام توموهاموچنگ میزذم
رسیدم درخونشون
طول کشید تاهاله دروبازکنه.

دروکه بازکردباعجله رفتم بالا
شمیم توتیرراس نگام بود پس اینجابوده
خونسردبصورتم زل زده بود
ازخونسردیش عصبانی شدمو رفتم جلو یقشوگرفتم

بادادگفتم
_چراجواب تلفنامونمیدی کدوم گوری هستی این چندروز میدونی چی ب روز من اوردی ها؟لعنتی میدونی
باچشاش بی حس زل زده بود ب چشام
هنوزم این چشای مشکیش دیوونم میکنه

بادستای ظریفش تقلامیکرد یقشوازدستم دربیاره
اروم تراز قبل گفتم
_شمیم دلیل این کارات چیه د بگولعنتی
باحرفی ک زد خشکم زد

حالش ازم بهم میخوره بزور تحملم میکنه
ن این امکان نداشت پس چشاش چی میگن
اون چشای نازش ک وقتی ب ادم زل میزنه میتونی عشقوتوش ببینی
ی قدم رفتم سمتش

_تو....توراست گفتی ینی این همه مدت ازم متنفربودیو من عاشقت بودم
وایساده بودم سرجإم اشکاش سرازیرشده بود

اگ توی موقعیت دیگه بد حتما بغلش میکردمو انقد سر ب سرش میزاشتم تاگریه کردن یادش بره
زل زدم توچشاش میخواستم بفهمم ک دروغه

سرشوانداخت پایین

نفس کم اوردم
قسم خوردم نمیبخشمش

برا اولین بار غرورم له شد و من تیکه تیکه شدنشودیدم

لعنت ب من کاش نمیومدم کاش میمردمونمیدیدم عشقم ازم متنفره

بغض توگلوم جاخوش کرده بود

ن قوی باش مرد قوی باش....
مرد ک گریه نمیکنه فقط بگامیره...
قوی باش

باچ امیدی اومدم سمت خونه هاله اینا

اولین اشک...
اون روزک برا اولین بار بوسیدمش
دومین اشک...
ن گریه نکن مرد گریه نکن
مرد ک گریه نمیکنه
مردک گریه نمیکنه...
سرموگرفتم بالا بارون میومد

حس میکردم ازدرون یخ زدم
مردک گریه نمیکنه...
مرد ک گریه نمیکنه....

حالوروزم دیدنی بود ب زور سوارماشین شدم
ضبطوروشن کردم
صدای علیزاده پیچید توماشین

مردک گریه میکنه کوه ک غصه میخوره ینی هنوزم عاشقه....ینی دلش خیلی پره
ادم ک زخم قلبو بانمک دوانمیکنه،عشقشوتوی خلوتش شماصدانمیکنه......

زدم اهنگ بعدی صدای اشوان پیچیدتوماشین این تیکه ازاهنگشوخیلی دوست داشتم

واسه من گریه خوب نیست منی ک مردم..... منوببخش دوباره گریه کردم

مردک گریه نمیکنه....مرد بگامیره

شمیم عشقDonde viven las historias. Descúbrelo ahora