رفتیم روصندلی نشستیم ک اواکوچولورودیدم ک کنار دایی گودزیلاش و دوس دختر عملیش داشت ب مهموناخوشامدمیگفت
ی لباس خوشگلم تنش بود ک دوتا بال فرشته ام بش وصل میشد اللللهی
دختره مث کوالا ب بازوشروین اویزون شده بود ایییییی چندش
روکردم ب هاله و گفتمـ هاله من قرم میاد
ـ جهندم
ـ پاشوبریم قربدیم خووووـخواهش کن
ـ ی پس گردنی نامحسوس زدم پس کلشوگفتمـ پاشوبینم توام ادم شدی براما
ـ هاله نوچ نوچی کردو باعشوه گفت
ـ فرشتگان هرگزادم نمیشوند
دستشوکشیدمو رفتیم وسط شروع کردیم ب قردادن خدایی دوتامونم هماهنگ میرقصیدیمهاله وسطاش خسته شدو رف منم عین خری ک مونده بود توگل مجبور شدم تنهایی برقصم بلکه این اهنگ تموم شه
معذب داشتم باسنموتکون میدادم(معذبه مثلا)
ک ی پسر خوشگل اومدجلوم و شروع کرد بام رقصیدنبه به چی ازاین بهتر
اوففففف نگا سیسک پک دالهعضلات سینشونگاوای مامانم اینابگیرمنو
داشتم هیزی میکردم ک باصدای پسره ب خودم اومدم
ـ این بغل میتونه مال توبشه ها بعدم ی چشمک ریز زدو زبونشو رولباش کشید
یا امام زاده تتلو جوون مردم ب فنارف
اومدم ی جواب دندونشکن بش بدم ک خداروشکر اهنگ تموم شد
کشیدم توبغلشو دستشوگذاشت روباسنمو اروم بالاپایین کرد
لامصب بدنش حرف نداشت
دیدم یکم دیگه توبغلش باشم فاتحم خوندس اومدم خودموبکشم بیرون ازبغلش ک نزاشتو فشار کوچیکی ب نشیمنگاه مبارکم داددیدم ن خعلی اوضاش خطریع باتمام توانم ب سینش فشاراوردم ک ازخودم جداش کنم دریغ ازی تکون
ی لحظه حس کردم راه نفسم بازشد اوفیشششش دیدم شروین پسررواز یقه گرفتو ازم جداش کرد
بعدم اومد درنزدیکترین فاصله ازم ایستادو سرشوخم کرد ب طرفم
پیش خودم گفتم جون جوووون ب مراد دلم رسیدم لباموغنچه کردمو چشاموبستم
هرچی منتظرموندم دیه نه خبری نیس اروم یکی ازچشاموباز کردمو ب شروین نگا کردم
دیدم مث بز داره برو بر نگام میکنه
واییییی ابروم رفت خودمونباختموگفتم وای چ لواشک ترشی بود انگار اون قیافه ای ک گرفتم از ترشی لواشک بود
شروین ی نگاه عاقل اندر سفیهانه(درست نوشتم)بم انداختودرگوشم گفتـ خانوم کوچولومواظب باش اینجا اکثرن مستن کاردستت میدنا
نفسای داغش ب گوشم میخوردومورمورم میشد
اینوگفتو رفت
وایییی عجب ضایعی شدی شمیم خاک توسرت
باسری افکنده رفتم پیش نهالو نشستم کنارش
بانگام شروینو تعقیب کردم ک بادختره رفت اتاقشجوووون حالا نوبت توعه شمیم خانوم
ب ی دیقه نکشید ک دیدم دختره بادادوبیداد زدبیرون ازاتاق
شروینم دنبالش
هاله ی نگامشکوکی بم انداختوگفت باز چ اتیشی سوزوندی
خودمو عادی نشون دادمو گفتمـ بوخودامن کالی نکلدم
ـ الهی شروین برات بمیره نگاقیافشو عین خرشرک شده
ـ زهرمار روانی ازقیافه توک بهتره
داشتیم سر قیافه بحث میکردیم ک شروین اومد ی نگابرزخی ب طرفم انداختورفت تواتاقـ یا خود خودا خشم اژدها
یکم ک ازمهمونی گذشت خسته شدم ب هاله ک داشت باگوشیش ور میرفت نگا کردمو گفتم
ـ توله من خسته شدم میرم بیرون ی گشتی بزنموبیام
ـ اوکی زود بیا شام بخوریموبریمـ حله
اروم ب سمت بیرون قدم برداشتم ک دیدم ی صدایی ازقسمت راه پله میاد منم ک فضول تادیدم کسی حواسش نیست د بدو ک رفتیم بالاصدا خیلی نزدیک شده بود رسیدم ب دری اتاق ک حس کردم صدا ازاونجاس
به به ببین چی میبینم ی دختر پسر ک توحلق هم بودن فجیععععع بعله اینجور ک ازکشفیاتم ب عمل اومد
درحال انجام کارای منکراتی بودنمنم عین چی زل زده بودم بشونندیده بودم تاحالا داشتم مث خر ذوق میکردم
اوناچون پشتشون بهم بود نمیدیدنداشتم ازصحنه مقابلم نهایت بهره رومیبردم
ک دشتی روشونه لختم قرارگرفتازترس ازجاپریدمو برگشتم ی نگا ب پشت سرم انداختم
یا امام زاده بیژن این ک اون پسره سیسک پکیس
اوه اوه چ بدم نگامیکنه خدا چ غلطی کردم فضولی کردما
اومدم از کنارش ردشم ک دستمو کشیدو پرت شدم بغلش
سرشو اورد پایینوکنارگوشم لب زد
ـ کجا با این عجله میخوایم خوش بگذرونیم
ازبوی دهنش حالم بهم خورد انگار مشروب خورده بود
باصدای نسبتابلند داد زدم
ـ ولم کن عوضی کمک، کمک
امابخاطر موسیقی صدام بگوش نمیرسید
همونطور ک با ی دستش کمرموگرفته بود ک فرارنکنم
_______________هارهاهاااااار یکم تو کف بمونین

YOU ARE READING
شمیم عشق
Romanceیه رمان دارم مینویسم عشقولانه پرازشیطونی پرازصحنه های طنزوخنده اور مخلوطی ازشادی و غم☺️ یه جاهاییش جرمیخوری ازخنده یه جاهاییش اشکت درمیاد داستان درباره پسر دختری ب اسم شمیم و شروینھ طی یه جریاناتی عاشق هم میشن اما این وسط بابای شمیم دوتاشرط میزاره✌...