cold

180 20 8
                                    

چشمامو باز كردم و با ديدن محيط اطرافم با ترس پريدم. رويه يك تخته دو نفره  خوابيده بودم و لباس تنم نبود و تيكه هايه لباسام رويه زمين بود و تمام بدنم درد مي كرد.  موهام باز شده بود و پخش شده بود.  يك مرده ميان سال خوابيده بود كه تي شرت تنش نبود. اشكام ريختن. يني چي اينا يعني چي من خونه تاملينسون ها بودم و قسم مي خورم دو ماه فرصت داشتم. نه اين قيره ممكنه.








از تخته لعنتي بلند شدم و ديدم كه هيچي تنم نيست. پتو رو دورم پيچيدم و اون بيدار شد. لباش به نيشخند باز شد. صبر كن اين..........ّ......

خدايا اين غيره ممكنه اين اقايه تاملينسون بود كه روبرم خوابيده و بهم نگاه مي كنه. از جاش بلند شد و سمتم حمله كرد. و بدنمو تويه چنگش گرفت. پتو رو از رويه من برداشت و به بدنم با شهوت خيره شد. نفسام داشتن به زور بيرون ميومدن. لباشو با قدرت رويه گردنم گذاشت و شروع كرد. اشكام همينجوري ميريختن. هرچغدر سعي مي كردم كه جيغ بزنم غيره ممكن بود.

بلاخره جيغ كشيدم و هولش دادم اما اون تكون نخورد. اشكام بد تر ريختن. بازم جيغ زدم. كه اون سرشو از رويه گردنم بلند كرد و گفت" ال" بازم جيغ زدم كه دباره اسممو صدا زد. صبر كن اين صدايه لويي بود صورته اقايه تاملينسون به لويي تغير شكل داد و من از خواب پريدم.  خدايه من اون خواب بود. اشكام ريختن و شروع به هق هق كردم. به ادمايه بالا سرم نگاه كردم. لويي با صورت نگران بالايه سرم بود. زين دستش يك ليوان اب بود. نايل سمته راستم نشسته بود و بهم با نگراني خيره شده بود.




ليام دستش يك كيف بود و اومد بالايه سرم يعني جاشو با لويي عوض كرد. تيلور هم سمته چپم بود. هري هم كنار زين وايساده بود. نمي دونم ولي حس مي كردم نفس كشيدن يكم سخت شده بود. گرمم بود و مي لرزيدم. گلوم خشك شده بود. سرمم گيج مي رفت.  ليام دستشو رويه سرم گذاشت و دستشو كشيد و با بهت گفت" ايندارهتوتبميسوزه" اين چي گفت يعني چي. سرم به شدت گيج ميرفت. يك درجه اوردن و گذاشتن تويه دهنم.  بعدش نمي دونم چرا تمامه بدنم سست شد و چشمام سياهي رفت و افتادم. ديگه هيچي بعدش جز صدايه داد ليام كه مي گفت" ٤٠ درجه" نفهميدم





چشمامو با سختي باز كردم. نور تويه چشمام مي زد و باعث مي شد چشمامو نتونم باز نگه دارم  گلوم خشك شده بود. با بد بختي ناليدم " آ.....آب" يك چيزه فرفري كنارم تكون خورد و گفت" الان ........ الان واست آب ميارم" فكر كنم كه هري بود. چشمامو بستم  كمي بعد با حساس تكون خوردن متكايه زير سرم با سختي چشمامو باز كردم.  هري كمك كرد بشينم و يك ليوانه شيشه اي گذاشت رويه لبام تا بخورم.


دهنمو باز كردم و كمي از همون مايع سرده دل نشين هميشگي خوردم. ولي يكم بعدش به سرفه افتادم . هري هول كرد و پشتم زد. گلوم خيلي درد مي كرد. هري با بدبختي به اطرافش نگاه كرد. بعدش بهم نگاه كرد. همون موقع يكي ديگه اومد اينجا. مگه چند نفر تو اين خونه بودن. هري دستمو گرفت و دستشو زود كشيد. بعد ناليد" لويي هنوز تب داره برو ليامو صدا كن" اين لوييه واي كاشكي بياد كنارم بشينه.  لويي رفت و من بغض كردم. و با بد بختي گفتم" ه...هري... لو.....لويي..... چ......چرا......ر....رفت" هري با نگراني نگام كرد و دستشو رويه موهام كشيد و گفت" مياد مياد صبر كن" كمي بعدش لويي و يكي ديگه اومدن. اون دستشو تويه يك كيفي كرد و دماسنجو رويه لبايه داغم گذاشت.






بعدش با بهت و ترس گفت" سي نه درجست خدايا تبش نمي ياد پايين" چشمام داشتن بسته ميشدن كه چيز سردي با پيشونيم برخورد كرد.  از سرماش جيغ كشيدم. ولي بعدش بهش عادت كردم و چشمامو بستم. و خوابيدم.




چشمامو دباره باز كردم حالم خيلي بهتر بود. قطره اي اشك از چشمام افتاد. خيلي گلوم مي سوخت. اين دفعه نايل كنارم خواب بود. دستمو رويه دستش گذاشتم و اون بي دار شد و گفت" ال بي دار شدي. بيا اين قرصا رو بخور" چرا همه اينجا استرس دارن. سرمو تكون دادم و اون قرصه رو خوردم. ولي بلا فاصله بعدش سرفه كردم. از صدايه سرفه خودم تعجب كردم. اين چه مدل سرفس ديگه.  سرمو رويه متكا گذاشتم. چشمام تمركز نداشتن. از خوابيدن خسته شده بودم. خواستم بلند شم كه نايل با عصبانيت گفت" كجا خيال كردي سرتو انداختي داري ميري همين جا بمون هنوز تب داري" با صدايي كه از ته چاه بيرون ميومد گفتم" حالم خوبه باور كن" از صدايه خودم تعجب كردم به شدت خشن و خش دار شده بود.






" اره از صدات معلومه چغدر خوبي بخواب تو حالت اينقدر بده كه سه روزه خوابي" از شدت تعجب چشمام اندازه سمه اسب شده بودن. سههههه روز. با ديدن تعجبم سري تكون داد و گفت" اره سه روز حالا هم بخواب حالت هنوز نزديكه خوب شدنم نيست" دباره دراز كشيدم و به دردام توجه نكردم و خوابيدم. دلم واسه لويي تنگ شده بود. كاشكي مي ديدمش حتي واسه يك دقيقه. چشمام گرم شدن و خوابم برد.









اين قسمتو واسه شقايق جونم زود گذاشتم 😂😂😂😂

discarded(L.t)Where stories live. Discover now