هری به لویی نگاه می کرد؛که چشم هاش رو بسته بود و تا جایی که امکان داشت،هوا رو وارد ریه هاش می کرد و لبخند می زد.
-تو چرا انقدر خوشحالی؟
وقتی کنار لویی ایستاد،پرسید.-چون هوا همیشه انقدر بخشنده نیست که همون طور که من دوست دارم باشه.
لویی گفت و یه نفس عمیق کشید.-همون طور که دوست داری؟
-آره. می دونی،با این که خورشید تو آسمونه؛ولی داره بارون می باره.
-تو به خاطر این خوشحالی؟
-کنایه جالبی داره. خیلی خوب می تونم درکش کنم.
YOU ARE READING
why are you so happy?
Fanfiction-تو که اسمم رو می دونستی؛پس چرا پرسیدی؟ -شاید چون دوست داشتم باهات حرف بزنم! -تو چرا انقدر خوشحالی؟ هری هر بار که با لویی صحبت می کنه؛این سوال رو ازش می پرسه. و لویی هم هربار یه جواب جالب می ده. شاید بد نباشه یه نگاه به جواب های لویی بندازید. cover...