اينو خودم نوشتم.....کپشن پست خودمه تو اینستا....
اينو به خاطر خودم و دوستم نوشتم....
بیشتر به خاطر اون....
به خاطر اون موجود دریایی.....
می خواستم از زبون خودم و بیشتر از زبون اون اعتراضمون رو تو لفافه به اون یکی برسونيم.....
خب بزار از اول بگم....
ما سه نخاله بودیم.....
سه تا بودیم.....
دقیقا سه تا....
مثل دالتون ها ترتیب قد داشتیم....
مثل سه تا خرابکار همه جا يه گلی میکاشتیم جوري که ديگه رومون نميشد برگردیم اونجا....
باهم زندگی کردیم....
شیطونی کردیم....دعوا کردیم.....همديگرو آروم کردیم....باهم خوابيديم و باهم بیدار شدیم....
چهار سال.....
جوری که خونه ی دانشجوییمون شده بود خونه ی اصلیمون و ما به عنوان مهمون میرفتیم خونه های خانوادگیمون....
خونه ای که پناهگاه ما سه تا بود....
سه تا....؟!!
من الان گفتم سه تا....؟!؟
ببخشید....
ذهن من گاهی یادش ميره که ديگه بز بزرگمون نیست....
ديگه کسی نیست به نون باگت بگه نون باگد....
ديگه نیست که متن آهنگ هارو اشتباه بخونه....
ديگه نیست که وقتی من آهنگ ورک رو میزاریم بگه سارا این چی ميگه؟؟؟ چرا وق وق میکنه...؟!؟
کسی نیست شبا تو تخت کناریم بخوابه و من بهش کرم بریزم.....
ديگه کسی نیست که باهاش کل روز رو زیر بارون رگباری شمال بریم دریا و بعد همونجوری موش آبکشیده بریم تو يه کافی شاپ
ديگه کسی نیست که با موجود دریایی بره کارآموزی....
شاید بپرسید موجود دریایی کیه....
اون یکی از سه نخالس....
اونا باهم ديگه میرفتن دانشگاه و کارآموزی چون رشته هاشون یکی بود و بهشون میگفتن پت و مت.....
حالا مت تنها مونده.....
دلم میسوزه واسه رابطه ی پت و مت....
دلم میسوزه واسه همه ی اون روزهایی که میتونستیم باهم خاطره بسازیم ولی اون.....
نیست....پیش ما نیست....
ديگه الاغ عزیزی نیست که وقت هایی که موجود دریایی ناراحته بهش بگه :بیا بغلم جوجم....
ديگه بز بزرگی نیست که با منه بزغاله کل کل کنه و بگه :تو بری من با کی کلکل کنم....