وقتی هری شونزده ساله میشه و کیک در مقابلش قرار میگیره، هنوز درباره ی آرزوش مطمئن نیست.
خانواده اش دورشن و پارتی نسبت به اونی ک شب قبلش دوستاش براش گرفتن، آروم تره. اثرات نوشیدنای دیشب هنوز در هری وجود داره و اون سردرد داره و بداخلاقه. پس قسمتی از اون آرزو میکنه که میتونست در زمان سفر کنه و به پارتی دیشب نره.
متاسفانه، هری در ۱۶ سال طولانی زندگیش فهمیده که سفر در زمان، حتی با جادوی شمع های تولد، غیرممکنه.
پس به جاش، به شعله های درخشان شمع خیره میشه و درحالیکه مامانش از طرف مقابل میز ازش عکس میگیره، یک چیز رو آرزو میکنه.
عشق.
.........
هری شونزده ساله :) missed fetus harry like hell
کامنت و ووت پلیز.
#N
YOU ARE READING
52 Birthdays with Lou (Persian translation)
Fanfictionشمع های تولد جادویی ان اونا سعی میکنن عشق رو به وجود بیارن اما گاهی اشتباه میکنن اشتباهی مرگبار All credits go to http://sometimesitshardtograsp.tumblr.com/post/16867200652/52-birthdays-with-lou