۲۶
وقتی هری بیست و شش ساله میشه، میفهمه که درباره ی بیست و ششمین تولدش هم درست فکر میکرده هم غلط.
لویی هنوز به اون برنگشته، اما نایل، لیام و زین اصرار میکنن که برای نهار و نوشیدنی ملاقات کنن.
بند هیچوقت به طور رسمی به هم نزد، اما مطمئنا بعد از به هم زدن بدموقع هری و لویی، اوضاع بهتر نشد. هیچ برنامه ای برای یه آلبوم یا تور دیگه ندارن، مثه اینه که از عرش به فرش افتاده باشن.
و هری حتی اهمیتم نمیداد.
"تو باید بیشتر غذا بخوری، هری." لیام وقتی هری رو به آغوش کشید، سخنرانیش رو شروع میکنه. هری ناله کرد و به سمت رستورانی رفت که غذای یک وعده اش، بیشتر از چیزی بود که از دو سال پیش بعد از به هم زدن با لویی خورده بود.
وقتی هری دستشوییه، نایل براش کیک شکلاتی سفارش میده و وقتی هز برمیگرده، همه دست میزنن و خوشحالی میکنن تا اون تک شمعی رو که تو کیک فرو رفته، فوت کنه.
هری آرزوشو تکرار میکنه.
........
یعنی به آرزوش میرسه؟ :)
کامنت و ووت پلیز.
#N
YOU ARE READING
52 Birthdays with Lou (Persian translation)
Fanfictionشمع های تولد جادویی ان اونا سعی میکنن عشق رو به وجود بیارن اما گاهی اشتباه میکنن اشتباهی مرگبار All credits go to http://sometimesitshardtograsp.tumblr.com/post/16867200652/52-birthdays-with-lou