وقتی هری هجده سالش میشه، مشغول کاره.
خب، کار و بازی، چون شما نمیتونین پنج تا پسر رو به ال ای ببرین، و 'هر کسی' باشن، انتظار داشته باشین کل زمان برنامه تلویزیونی درست کنن.
اینکه برای داشتن اولین نوشیدنی قانونیش خونه نباشه، یکم مزخرفه اما هری خیلی اهمیت نمیده، چون اینطور نیست که تا حالا ننوشیده باشه و انتظار نداره که چون دیگه قانونی شده، خماری بعدش تغییری بکنه!
لویی کسیه که از خواب بیدارش میکنه و همون وقتی که "تولدت مبارک" از دهنش بیرون میاد، پشتی رو به فرفریای هری پرتاب میکنه. هری آرزوی سالهای قبل رو به یاد میاره؛ عشق.
و برای اولین بار، فکر میکنه ک شاید، فقط شاید، پیداش کرده. ولی محض احتیاط دوباره آرزو رو تکرار میکنه.
.......
فرفریای هری :)
کامنت و ووت پلیز.
#N
YOU ARE READING
52 Birthdays with Lou (Persian translation)
Fanfictionشمع های تولد جادویی ان اونا سعی میکنن عشق رو به وجود بیارن اما گاهی اشتباه میکنن اشتباهی مرگبار All credits go to http://sometimesitshardtograsp.tumblr.com/post/16867200652/52-birthdays-with-lou