19-She never hid anything but...

1.7K 363 249
                                    

لویی خونه نیست و امیلی و آرونم گم و گور شدن. دلم میخواد برگردم خونه و بشینم روی تختمون. بعد شروع کنم به خوندن دفتر اَش. کوله ای که دیشب خالیش کردم و لباسای توشو چیدم توی کمد ، بر میدارم و دفتر اشلی و یه دونه از شکلاتای استیو رو میذارم توش.

حالا کفشام پامه. توی جیب یکی از لباسای پیرمرده پول پیدا کردم و قرار نیست پیاده برم تا خونه. میتونم حتی سر راه برم و از لیندا پنه لوپه رو بگیرم.

سوار تاکسی میشم و راننده نگاهی بهم می کنه : با رادیو مشکلی نداری که؟

سری به دو طرف تکون میدم اما به محض این که اسم پی اِچ کِی از دهن گوینده ی خبر بیرون میاد پشیمون میشم : پی اِچ کِی ، قاتل زنجیره ای معروف ، در زندان اقدام به ضرب و شتم یکی از مأمورین پلیس کرد. مأمور پلیس بیست و هفت ساله هم اکنون در بیمارستان به سر می برد. گفته می شود آسیب جدی ای ندیده. پی اِچ کِی ، پیش تر گفته بود که تا زمانی که انگشتش را برای زنش ارسال نکنند ، اعتراف نمی کند.

راننده تاکسی یه چیزی زیر لب میگه. ته دلم خالی میشه. زنگ میزنم به استیو. جواب نمیده. خودش به من میگه باید از گوشیم استفاده کنم و بعد جواب نمیده. گوشیم زنگ میخوره : بله هری؟

صدای شلوغی میاد. انگار یه جایی مثل بیمارستانه. قلبم توی دهنم میزنه : کجایی؟ خوبی؟

نفس عمیقی می کشه. این یعنی زندست: بیمارستانم. خوب نیستم هری.

به راننده اشاره می کنم که اونجا پیاده میشم. از توی جیبم پولو در میارم و کیفو میندازم روی شونه م : اونی که یاور زد تو بودی استیو؟

چه سوال احمقانه ای. وقتی بیمارستانه یعنی اون کتک خورده دیگه. صداش میاد : نه هری. دوستم بود. میشناسیش. همونی که بغلت کرد و آوردتت بیرون. زنش با بچه توی بغلش نشسته اینجا و گریه می کنه.

وای خدایا : خدا رو شکر. سکته...

صدای دادش میاد : هری میشنوی چی میگم؟ زن و بچه. گریه. کتک. در حالی که من میتونستم جلوشو بگیرم.

نفس عمیقی می کشم و آماده میشم حرف بزنم که میگه : من باید برم. فعلا.

قطع می کنه و من می مونم. چیز بدی گفتم؟ از توی کیفم کلید خونه رو پیدا می کنم و وقتی میرم تو ، سرما اذیتم می کنه. کولرو خاموش نکردم؟

کیفو می برم توی اتاق و تیشرتمو در میارم. کولرو خاموش می کنم و جاش پنجره رو باز. در یخچالو باز می کنم که بوی کپک پنیر میاد. میندازمش دور و ترجیح میدم با همون یه دونه شکلات استیو سر کنم.

میرم توی اتاق و پرده ها رو میزنم کنار تا نور غروب بیاد تو. پنجره رو باز می کنم و رو به نور میشینم. دفتر اشلی روبرومه ، شکلات استیو توی دستم و مغزم؟ پیش لوییه.

How to be a criminal (L.S) (Completed)Where stories live. Discover now