در دستشویی رو باز می کنم و تلاش می کنم به حموم نگاه نکنم. شیر آبو باز می کنم و صورتمو میشورم. وقتی چیزی از داغیش کم نشد ، سرمو می گیرم زیر شیر. موهام خیس میشه و سردم میشه. میرم توی اتاق و تیشرتمو میارم.
اشلی حامله بوده. من نفهمیدم حالش بده و مثل احمقا پاشدم رفتم مسافرت. با خودم گفتم خوبه دیگه. حتما خوبه که می خنده. حتما خوبه که داره طرح میزنه. حتما خوبه که تا دوی بعد از ظهر میخوابه. تا دوی بعدازظهر توی بیمارستان میخوابه.
یه نگاه به شیر حموم می کنم. میرم سمتش و مشتمو حواله ش می کنم. می دونم خرابه. می دونم پولشو نداشتم که تعمیرش کنم. دوباره مشت میزنم که جدا میشه و آب میریزه روی روی صورتم. دادی از سرماش میزنم. من بچه داشتم. من دوست دختر و بچه مو ول کردم و رفتم خوشگذرونی.
میشینم کف حموم و شونه هام می لرزه. بچه مون چه شکلی می شد؟ موهاش مثل من فر می شد یا مثل اش صاف؟ چال داشت صورتش؟ از اون بچه هایی می شد که همه چیزو مرتب میذارن سر جاش یا مثل اشلی می شد و اسباب بازیاشو پخش می کرد کف اتاقش؟ بعد می شد که اشلی پاش بره روی یکی از لگو ها و بفهمه چرا هی می گفتم بهش که مرتب باشه؟
دوست دخترم می خواست خودکشی کنه. من خبر نداشتم. من نمیدونستم انقدر فکرای ناجور توی سرشه. من کنارش نبودم که بهش بگم کارش مثل همیشه عالیه. من احمق رفته بودم پی دوستای خودم. من احمق.
تنم از سرمای بد آب می لرزه. بلند میشم و فکر می کنم فلکه ی آب کجا بود؟ دست می کشم توی موهای خیسم. وسط هال ایستادم و نمیدونم کدوم گوریه اون فلکه ی لعنتی. نمیدونم خودم کدوم گوریم ولی میدونم اشلی کجاست. میدونم.
صدای آب روی مغزمه. زنگ می زنم به همسایه ی بغلی و میگم من خونه نیستم. بیاد و چک کنه ببینه همه چیز خوبه یا نه. کیف و دفترو بر میدارم و از خونه میزنم بیرون. تا خود خیابون می دوئم و وقتی می رسم نفس نفسام شروع میشه.
میشینم یه گوشه ی خیابون و سرمو می گیرم بین دستام. مردم میرن و میان. هیچکی واقعا اهمیت نمیده. همینش خوبه. میتونم همین گوشه بمیرم. من استیو رو ناراحت کردم با حرفام. من با حرفام باعث شدم اشلی حتی به خودکشی برسه. با حرفام. من.
یه دست میشینه روی شونه م. یه دختره که معلومه مهاجره. لهجه ی بد انگلیسیش نمیذاره بفهمم چی میگه درست. بهش میگم ولم کنه. کمکم می کنه بلند شم و می پرسه گوشیم کجاست. میگم هیچکسو ندارم. ناراحت نگاهم می کنه. من با حرفام اینم ناراحت کردم.
برام یه ماشین می گیره تا خونه ی لویی. به راننده میگه بخاریو بزنه و یه پولی بهش میده. دست می کنم توی جیبم و هر چی پول توی جیبم دارم میدم به دختر. دستی به موهام می کشم و پولو میذاره توی جیب تیشرتم. دولا میشه و گونه مو می بوسه. دست تکون میده و ماشین حرکت می کنه.
ŞİMDİ OKUDUĞUN
How to be a criminal (L.S) (Completed)
Hayran Kurguمن دوست دخترمو کشتم و الان دارم ازت دزدی یاد می گیرم! Highest rank : #7 in fanfiction وارنینگ : حاوی اندکی معصومیت از دست رفته (سکچوال کانتنت خودتون)