71-Bitterness comes after tasting sweat.

1.3K 285 98
                                    

- نه ماوا. ببین. چرا چرت می‌گی؟ معلومه که ما دوستت داریم ولی خواسته‌ت زیادیه. گریه نکن یه لحظه و دقیق به حرفام گوش کن.

وقتی می‌بینه بلند شدم یه لحظه حرف زدنشو قطع می‌کنه و نفس عمیقی می‌کشه. دیشب به زور راضیش کردم که بذاره دو تا قرص خواب بخورم که راحت بخوابم.

میاد بالای سرم و دولا میشه. یواش و نرم لبامو می
بوسه و دستی به پیشونیم می‌کشه. چند قدم دور میشه و دوباره حرف میزنه : فرض کن الان هری از تامپسون پول گرفته‌بود و جولیا رو کشته بود. تو می‌بخشیدیش؟

دستی به صورتم می‌کشم و می‌شینم. لویی نگاهی بهم میندازه و دوباره میگه : دیدی ماوا؟ سخته. زیادیه.

از جام بلند میشم و میرم توی دستشویی تا صورتمو بشورم. چشمام قرمزه و زیرشون گود افتاده. برمیگردم بیرون و لویی حوله میده دستم : نه ماوا. نه سوییتی. ته تهش براش ده سال می‌برن که اگه وکیل خوب بگیری زودترم میشه درش بیاره. گریه نکن و کار احمقانه‌ای ازت سر نزنه. ببین. خیلی خب. تا اداره‌ی پلیس برسونش و بعدش بیا پیش ما. معلومه که هری ازت متنفر نیست. اون مهربون‌ترین آدمیه که من می‌شناسم. بیا از خودش بپرس.

با صدای خش‌داری به ماوا که پشت خطه میگم: معذرت میخوام ماوا ولی نمی‌تونم. من از تو یا جولیا متنفر نیستم ولی هر کسی باید تاوان کاری که می‌کنه رو بده.

چیزی جز صدای گریه نمیاد. دوباره بغض می‌کنم که لویی بغلم می‌کنه و دستشو می‌بره بین موهام. با ماوا خداحافظی می‌کنه و نگاهی به من میندازه که چیزی نمونده دوباره مثل دیشب بشم.

دستاشو روی دو طرف صورتم میذاره و چشماشو چپ می‌کنه. می‌خندم و محکم بغلم می‌کنه : این چه وضعشه. انگار مربی مهد کودکم. اون اسباب‌بازی اینو گرفته این گریه می‌کنه. اسباب‌بازی اونو بگیرم اون گریه می‌کنه. حالمو به هم نزنین.

می‌خندم و چشمامو پاک می‌کنم. زیر چونه‌مو می‌بوسه و بعد نگاهی به لبم می‌کنه. توی یه حرکت گاز می‌گیره ازش که باعث میشه خون بیاد و دادم بره هوا.

با بی‌خیالی می‌خنده و می‌شینه روی تخت : گرسنمه هری.

یواش میگم : بیا بریم صبحانه بخوریم.

ابرو بالا میده و با ذوق دست می‌زنه : بریم بیرون؟

نه‌ای میگم و میرم سمت آشپزخونه. یه ذره شیر و نوتلا داغ می‌کنم و میذارم روی میز. جفتمون می‌خوریم و بلند می‌شیم تا خونه رو جمع کنیم.

دستی به موهام می‌کشم که لویی بافتتشون و لبخند پهنی می‌زنم : بالاخره یاد گرفتی. ها؟

سر تکون میده و برمیگرده سمتم : من میدونم عوضیم ولی واقعا خوشحالم که جولیا اون کارو کرد. اگه نمی‌کرد من هیچوقت تو رو نداشتم هری.

How to be a criminal (L.S) (Completed)Where stories live. Discover now