٪؜جوانه ي نفرت٪؜

817 87 30
                                    

زندگي هميشه اونجوري كه همه فكر مي كنن پيش نميره ...
زندگيه جُردانا هم همون جوري كه همه انتظارشو داشتن پيش نرفت! ..

كي فكرشو مي كرد يه دختر كوچولو كه هميشه آبنبات آلبالوييش تو دهنش بود و كلكسيوني از انواع و اقسام لباس ها و وسايل صورتي داشت روزي يه خلافكار حرفه اي بشه؟!

دختري كه همه قبلا از مهربوني و بامزگيش تعريف ميكردن ولي الان بايد از بي رحمي و بدجنسيش تعريف كنن...!

حتما داستاني بين اين دو بازه ي زماني وجود داره! نه؟! ...
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
"فلش بك"

30August 2002

_تولدت مبارك...تولدت مبارك....
نوشته روي كيك( تولدت مبارك جي "6")
اواخر مهموني سه نفرشون بود .
جردانا كوچولو همراه پدر و برادرش نشسته بود و با كادوهاش بازي مي كرد ...
اين ششمين تولدي بود كه مادرش پيشش نبود . براي همين پدر و برادرش رو به شدت دوست داشت .
جو بينشون خيلي صميمي بود كه ناگهان صداي زنگ قديمي در بگوش رسيد.
برادر جردانا ( جري ) رفت تا در رو باز كنه...
_ميتونم كمكتون كنم؟!
_بازرس رابين استايلز هستم ، براي يك سري توضيحات مجبورم اقاي رابِلري رو با خودم به اراده پليس ببرم.
_براي چي؟ پدرم چكار كرده؟
_تو اداره ي پليس همه چيز مشخص ميشه فع...
_جري پسرم چي شده؟
_بازرس اداره پليس اومده بابا .. ميخواد شما رو ببره..
پ_ميتونم كمكتون كنم اقايه...
_استايلز ..رابين استايلز .. من بايد شما رو براي بازجويي و پرسيدن يك سري سوالات به اداره ي پليس ببرم .
صدا ها بالا مي رفتن و حواس جردانا رو پرت كردن... با پاهاي كوچيكش به سمت پدر و برادرش رفت.
جلوي چشماي جردانا به پدرش دستبند زدن و با ماشين پليس بردن .
روزنه ي نفرت توي قلب كوچك جردانا جوانه زد ، نفرت از اون مدل ماشين تا لباس فرم اون پليساي عوضي كه پدرش رو درست تو روز تولدش ازش گرفتن .
پدرش ؛ تنها داراييش بعد از  ازدست دادن مادرش...
فرداي اون روز پدر جردانا رو به جرم كاري كه انجام نداده به زندان و حبث ابد انداختن و جردانا موند و برادر بزرگش و يه دنياي بي رحم پشت ديوار هاي خونشون...
جوانه ي نفرت ، تبديل به درخت تنومندي شد كه كل وجود جردانا رو گرفت..
شايد به نظر شما دليل اين نفرت چيز بزرگي نباشه ؛ اما براي دختري كه تموم زندگيش پدرش بوده دليل قوي و محكميه...

اون روز جردانا و جري به خودشون قول دادن كه روزي ميرسه تا انتقام تنهايياشون رو از اون احمق هاي نمك به حروم بگيرن ...

وخب اون روز هم رسيد....
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
دان هري
18 Oct 2017
_شت ...
باز  خطا رفت . اصلا امروز روي كارام تمركز ندارم . اين از اين اسلحه ي فاكي كه نميدونم چه مرگشه ، اونم از اون پرونده ي لعنتي گروه B.V .
عاخه من كه درجم به اندازه كافي بالا هست كه بتونم توي اين عمليات شركت كنم، نميدونم چرا پدر اجازه نمي ده.
_هي استايلز حواست كجاست؟ امروز همش خطا زدي كه ...
با صداي اون بلوندي به خودم اومدم و به سيبل رو بروم نگاه كردم . هه اصلا تو اون دايره ي قرمز فاكي هيچ تيري نخورده.
_نميدونم بلوند! امروز كلا اعصابم بهم ريخته.
_اولا كه بار عاخرت باشه به من مي گي بلوندي ، وزغ دراز ( ببخشيد ، ولي اينا اينطوري باهم حرف مي زنن🙄♥️😂)
دوما ، باز چي شده؟
_مال همون پرونده گروه B.V يه . خيلي دلم مي خواد مسئوليتشو به عهده بگيرم ولي استايلز بزرگ نميذارن.
_پسر تو انگار عقلتو از دست دادي؟! ميدوني انقدر اين پرونده سخت و طاقت فرسا بوده كه اون فدرال هاي بي عرضه نتونستن از عهدش بر بيان و دادن به سازمان ما بعد تو مي خواي مسئوليتشو به عهده بگيري؟ واقعا كه ...
_مگه من مشكلم چيه نايلر؟! اصلا تو بگو كي اون باند قاچاق چيني رو نابودكرد؟
_اووف.. تو
_كي جلوي دزدي از يكي از بزرگ ترين طلا فروشي شهر و خونه ي شهردار رو گرفت؟
_فاااك.. باشه هز ، تو عقل كلي اوكي !
حالا هم ميتوني بري مسئوليت اون پرونده ي لعنتي رو بدي و زندگيتو به فاك بدي .. اصلا هم برام اهميت نداره كه تهش زنده ميموني يا نه چون بازي با B.V يعني بازي يا جونت...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
اهم اهم 😐👋🏻
اينم از  چپتر اول
اميدوارم خوشتون اومده باشه🖤
قرار بود بعد امتحانا شروع كنم ولي خب دلم نيومد حداقل يه پارت رو نذارم .
راستي من خيلي انتقاد پذيرم ، هر انتقادي داشتيد با كمال ميل مي پذيرم💛
نظري پيشنهادي هم اگر بود با روي باز مي پذريم ♥️

كامنت و ووتا بره بالا سعي مي كنم قبل امتحانا يكي دوتا چپتر ديگه بذارم ولي خب بايد بره بالا .
بازم ممنون 💙💚
آل د لاو زِد

Black Virus | H.S ff Where stories live. Discover now