ʕ•̫͡• A l O n E ʕ•̫͡•

218 36 87
                                    


〜〜〜〜〜〜〜〜〜〜〜〜
GI POV
10:33 P.M
‎.... ک_ امشب قراره تا صبح طول بکش گایز

نمی دونم چرا ولی یه لرزه ی نامحسوس به تنم افتاد... ولی وقت دست هری رو پشت سرم احساس کردم یکم آروم گرفتم...
جوری که جری و بقیه متوجه نشن اروم دستش رو به نشونه قدردانی فشار دادم که باعث شد چال عمیقش به خاطر لبخند کوچکی نمایان بشه..

کول دسته کارتی رو که فکر کنم تا الان هزار بار بُر خورده بود رو به الک داد تا بینمون پخش کنه.... وایی نه ... بازم بازی های تیکه دار کول...

دسته کارتمو از الک گرفتمو شروع به مرتب کردنش کردم.... خیلی هم بد نبود.. دوتا آس داشتم ... یه شاه و یه سرباز.... زید چشمی به دست. هری نگاه کردم... اونم دوتا آس داشت و یه بی بی...
حدود یک ساعت از شروع بازی گذشته بود و دست پنجم داشت شروع می شد که کول حرف زدن رو شروع کرد:

ک_بازیت هنوزم حرفه ایه لیتل رابرلی...
یه تای ابروم رو بالا نداختم و با کارتی که رو کردم ، دسته اول رو مال خودم کردم...

_وقتی هر سری که مجبوریم باهات همکاری کنیم این بازی مسخره رو ادامه میدی ، معلومه که حرفه ای می شم...

معلوم بود که حسابی از حرفم جا خورده... حالا این ها به کنار ...دیگه داشتم از نگاه های الک روی خودم کلافه می شدم... هری هم معلوم بود فهمیده .. چون همش با اخم بهش نگاه می کرد و دست هاش رو مشت می کرد...

یه دفعه یادم به اخلاق و عادت بد الک افتاد و تصمیم گرفتم منم نگاهش کنم..... قشنگ توی چشماش نگاه کردم .. مشخص بود که تعجب کرده.... بعد انگار که کلافه شده باشه به دفعه اسلحه کمریش رو در اورد و سمتم نشونه گرفت..

ا_لعنتی... من از این که بهم خیره بسن خیلی متنفرم...

همه معلوم بود حسابی شکه شده بودن...ولی من همچنان به کارم ادامه دادم و بهش نگاه می کردم...

ک_هی ..هی... الک... آروم باش... اون اسلحه لعنتیت رو بیار پایین....

اسلحه رو جوری محکم توی دستش گرفته بود که دستش سفیده سفید شده بود و می لرزید... بعد به ناچار دستش رو پایین اورد... کول هم شروع به جمع کردن کارت ها کرد.. یه دفعه یه فکری به ذهنم رسید که تلافی کنم .. دستم رو روی کلت الک که روی میز گذاشته بود کشیدم و خطاب بهش گفتم :

_آدم وقتی اسلحه ای رو سمت کشی می گیره ناخوداگاه بهش خیره می شه...

سرم و بالا اوردم و به الک که با گیجی نگاهم می کرد لبخند زدم... ناگهان اسلحه رو محکم توی دستم گرفتم و سمتش نشونه گرفتم :

Black Virus | H.S ff Where stories live. Discover now