؟ تونل وحشت قديمي ؟

313 54 13
                                    

دان جي
4 Nov 2017
4:21 A.M

برگه هزارم رو هم پاره كردم و به سمت سطل گوشه اتاق نشونه گرفتم... بازم به دلم ننشست.. اصلا مغزم كار نميكنه... چشمم به جري ميوفته كه داره روي يه كاغذ چيزايي مينويسه... با پام صندلي رو به سمت جري حل دادم و تا نيم متريش رسيدم... انقدر مشغول بود كه حتي متوجه حضور من كنار خودش هم نشد... سرمو جلو تر بردم تا ببينم دقيقا روي چي انقدر تمركز كرده ... اومدم دهنم رو باز كنم تا به جري حرفي بزنم يه دفعه اون دستاش رو بلند كرد و از روي صندلي بلند شد...حركت ناگهانيش باعث شد از ترس به عقب پرت شم ... اون دور اتاق مي دويد و داد ميزد (( پيداش كردم ... پيداش كردم )) منم پوكر نگاش مي كردم و با چشمام تعقيبش مي كردم... بعد از چند لحظه انگار بالاخره حضور خواهر كوچيكش رو تو محدوده ي ارتفاع چشمش نديد...پس قرنيه ي چشمش رو به سمت پايين اتاق برد و با چرخش سرش كف اتاق رو از نظر گذروند تا بالاخره من رو ديد... با چشم هايي كه از فرط خوشحالي برق ميزد بهم نگاه كرد و بعد چند لحظه گفت :
ج_ پيداش كردم جي ... پيداش كردم..
_...
ج_اممم..تو...خوشحال نشدي؟!
_اگه دستم رو بگيري و بلندم كني مطمئنا علاوه بر اينكه خوش حال ميشم ، در در گاه مسيح دعات هم ميكنم..
يكم با تعجب نگام كرد بعد با قدم هاش فاصلمون رو به حداقل ممكن رسوند و دستش رو سمتم دراز كرد.. دستش رو گرفتم و بلند شدم..
_حالا اين نقشه اي كه پيداش كردي چيه؟
دستم رو گرفت و كشوند و منو روي صندلي كنار خودش قرار داد..
ج_ببين جي ..اين فكر خيلي ناگهاني به ذهنم رسيد و خب به نظر من مو لاي درزش نميره..
بعد چند تا عكس از يه تونل كه ديواراش با اسپري هاي رنگي رنگ شده بود و روش چيزاي مختلفي نوشته شده بود نشونم داد...
( عكس چپتر )
ج_ببين... اين يه تونل وحشت توي يه پارك قديمي توي حومه ي شهره...
بعد يه سري دست نوشته جلوم گذاشت كه بعضي قسمت هاش ما ماژيك قرمز هايلايت شده بود ..
_اينا چيه؟
ج_اينا مدارك پدره ..
_اممم...چ مداركي؟
ج_مدارك فوت بابا به علاوه مدارك جرم جعلي
_ميخواي چكارش كني؟ اصلا اينا چه ربطي به اون تونل داره؟
ج_ببين جي...اين خيلي بايد نا محسوس انجام بشه .. ما معموريت داريم كه اون محموله كذائي رو به مقصدش برسونيم..درسته؟! ولي من و تو نمي تونيم زماني كه مسبب تموم بدبختي هامون رو پيدا كرديم همينجوري بيخيال از كنارش بگذريم..هوم؟! ميتونيم ؟!..
بعدش دو تا دستامو گرفت و با انگشتاي شصتش نوازش كرد..
_معلومه كه نه...ما انتقاممون رو ميگيريم..
صد البته.. خب..نقشت چيه؟
ج_ببين ..تو لارا برانكاتو يي...دختري كه اهل فيلادلفياس و با برادرش به نيويورك اومده تا دو ماه آخر سال رو پيش خانواده ي مادريشون زندگي كنن.... كه از قضا متوجه سر نخي از گروه B.V ميشن... با بازرس پرونده يا همون سوژه مد نظر ما تماس ميگيرن و اون رو به
( بعد انگشت اشارش رو چند بار روي عكس اون تونل زد ) اين تونل مي برن...
از اون جايي كه پليس ما با تيمش مياد پس بايد...
( در كشو ي ميزم رو باز كرد و كلت جيبيش رو در اورد... اون رو هم راستا با سرم ، روي شقيقم قرار داد ) ...
_گروگانش مي گيريم؟!
ج_ دقيقا... تهديد به مرگ و فراري دادن نيرو هاي پليس و بعد اوردن آقاي استايلز به اينجا...
_كي شروع ميكنيم؟!
دستش رو به سمت كرنومتر روي ميزم برد و دكمش رو فشار داد ...
ج_همين حالا..
<<<>>><<<>>><<<>>><<<>>
دان هري
4 Nov 2017
10:39 A.M
صداي قهقهه ي نايل و لويي تا اتاق من هم ميومد... اونا زيادي خوشن... منم حالم از اون شب كه با نايل حرف زدم بهتر شد ... اصلا به نظرم هر فردي تو زندگيش به يه نايل نياز داره... شما اين طور فكر نمي كنيد؟! ... حتما بايد يه نفر تو زندگي آدم باشه تا عم و غصه هات فراموش شن...
ناك ناك
_بيا تو...
جيمز اومد تو و بعد از انجام سلام نظامي چند قدم جلو اومد...
ج_قربان ... خانمي به نام
( دفترچه همراهش رو باز كرد و از توش يه اسم رو خوند)
اممم لارا برانكاتو ادعا كردن كه نشونه اي از گروه B.V دارن كه ميتونه بدردمون بخوره...
_خب..چي گفته...
ايشون گفتن يه مورد مشكوك رو توي يكي از پارك هاي حومه ي شهر مشاهده كردن..اممم..
و اين هم آدرس اون پارك قربان..
برگه اي رو به سمتم گرفت ..دستم رو دراز كردم و اون رو گرفتم...پارك متروكه ي نارنيا ... از سال 2015 تعطيل شده..
_خب من الان روي چه تضميني بايد حرفشون رو قبول كنم؟!
ج_قربان ايشون هنوز پشت خط هستن... ميخوايد بگم كه وصلشون كنن؟!
_اره.. اره..برو بگو كه تماس رو وصل كنن..
جيمز سرش رو تكون داد و از در رفت بيرون..
خيلي منتظرم كه ببينم چه جوابي خانم ...اممم ... اها برانكاتو ..ميخواد بهم بده..
رينگ رينگ
تلفن رو بلافاصله برداشتم ..
_سلام ...بازرس استايلز هستم... بفرماييد...
>>><<<>>><<<>>><<<>>><<
دان جي
Online
ه_سلام... بازرس استايلز هستم... بفرماييد...
با شنيدن صداش چهرش رو كه تو روز عمليات ديدم به خاطر اوردم... موهاي فر كوتاه با چشم هاي سبز... صورت نسبتا لاغر با خط فك تيز.. دستايي كه نسبتا با تتو پوشيده شده بو...
ه_الو..صداي منو ميشنويد؟!
با شنيدن صداش به خودم اومدم و با زدن بشكني ليام رو هوشيار كردم تا دستگاه تغيير صدا رو بهم به تا روي ميكروفون تلفن عمومي خيابان قرار بدم...
_امم...سلام آقاي استايلز..!
ه_خودم هستم...خانم برانكاتو ..درست ميگم ؟
_بل ...بله ...در.....درسته..
سعي كردم صدام رو تا حد مناسب ترسيده نشون بدم...خب بالاخره هر كس با من و گروهم مواجه بشه ميترسه ديگه... نه؟!..
ه_خب خانم برانكاتو...شما ادعا كرديد كه نشونه و ردي از گروه B.V پيدا كرديد...
_امم.... بله بله
ه_خب ...ميشنوم..
_ببينيد...منو برادرم تازه اومديم نيويورك.. ما توي سه محله پايين تر از اون پارك متروكه زندگي ميكنيم...يه روز صبح من طبق عادت هميشگيم هدفونم رو با بطري آبم برداشتم و از خونه رفتم بيرون تا بدوم ...از كنار پارك كه رد ميشدم صداي جيغ هاي چند تا دختر رو شنيدم...
خيلي ترسيدم ... گفتم برم يه سر و گوشي آب بدم ولي وقتي رفتم اونجا يه تعداد مرد ديدم كه داشتن به زور دختر ها رو ميبردن تو يه يه تونل كه فكر كنم تونل وحشت اون پارك متروكه بود ... من ...من هنوز دارم از ترس ميلرزم... اين خيلي وحشتناك بود...
ه_آرامش خودتو حفظ كن...فقط يه سوال ميمونه... تو از كجا فهميدي كه اونا مال گروه B.V بودن؟! هوم؟!
يه لحظه بدنم يخ كرد...خب ! من الان چي بگم؟!
بگم از كجا فهميدم كه اونا مال گروه B.V بودن؟! يه دفعه چشم به حركت هاي دست زين تحريك شد و باعث شد توجه من بهش جلب بشه.. با حركت دستش منو ياد تتوي مشتركمون انداخت... اره همينه...
_خب راستش ...همشون يه نوع تتوي مشترك رو دستشون داشتن...اممم..اگه اشتباه نكنم B.V بود ...
ه_اوه...اره ..خودشه...ما الان خودمون يه تيم اعزام ميكنيم به اونجا...
_اممممم..فقط يه سوال داشتم...آقاي استايلز...
ه_بفرماييد...
_شما خودتون هم ميايد؟!
ه_امم...البته...چطور؟
_هيچي بازرس....خيلي هم عالي... باز هم ممنون از لطفتون ..پس فعلا..
ه_فعلا..
بعد قسمت قرمز رنگ رو لمس كردم...به بچه ها نگاه كردم كه داشتن ميخنديدن... اره .. نوبت انتقام رسيد.. ولي اين يكي ممكنه خيلي درد داشته باشه...
....::...::...::..::...::...::...::...::..::....::...
سلام سلام... خوبيد ..چ خبر؟
منم خوبم 🙄
راستي گايز من يه چيزي رو بايد توضيح بدم...
كسايي كه توي قسمت مكالمه به من پيام ميدن ، لطفا از اين به بعد كامنت بزارن
چون من ايميلم مشكل داره نمي تونم بهتون جواب بدم... نه اينكه فكر كنيد به خاطر كامنته ها ، واقعا اين طور نيست من واقعا اونجا نمي تونم بهتون جواب بدم..
در جواب اون دوست عزيز كه گفتن اگ عاپ ميكنيد من فف ت رو بخونم بايد بگم كه عزيزم من هر وقت بتونم در اولين فرصت بدون هيچ مشكل و وقفه اي حتما براتون عاپ مي كنم... پس نگران اين نباشيد...
مي دونم سخن بزرگان رو ميدونيد پس يه بار باهم تكرار كنيم:
كامنت و ووت يادتون نره
ال د لاو زد💚💙💛🖤💜❤️

Black Virus | H.S ff Where stories live. Discover now