دان هري
4 Nov 2017
12:00 A.M
The abandoned park
_قربان...ما در موقعيت هستيم دستور چيه؟
ه_تا زماني كه من نگفتم كسي حق هيچ گونه تكون خوردني رو نداره ... مفهومه؟!
_بله قربان...مفهوم بود...تمام...
ه_تمام..
بي سيم رو خاموش كردم و اونو به لويي دادم...
اممم..خب... ما الان تو اون پارك متروكه تو حومه ي شهريم...اينم بگم كه قبل از ورودمون به داخل پارك ، پشت بوته ها و درخت هاي قديمي يه ون دقيقا عين وني كه اونا تو عمليات قبلي باهاش فرار كردن ديديمو خب اين شكم رو كه ممكنه اون دختر پشت تلفن دروغ گفته باشه رو تقريبا ميشه گفت كه بر طرف كرد...بعد جست و جوي كمي به اون تونل رسيديم...تونل خيلي تاريك به نظر مياد...
الان اگه بدون در نظر گرفتن وقتي رو كي طي كرديم تا به اينجا برسيم بخوام دقيق باشم ؛ ميگم حدود يك ساعت و بيست و نه دقيقس كه اينجا منتظر يه حركتي از طرف اوناييم.. اما هيچ... هيچ اتفاقي از جانب اونا نيوفتاده .. و خب من يكي كه واقعا داره حوصلم سر ميره....
بلند شدم و چسب جليقمو محكم تر بستم..اومدم حركت كنم كه نايل بازومو گرفت...
ن_هي كله شق ... دوباره جو گرفتت ؟! بيا بشين هنوز زوده كه كاري بكنيم...
_نايل معلوم نيست اونجا دارن چه غلطي مي كنن..شايد جون همون افرادي كه اون دختره گفت در خطر باشه...ما نمي تونيم ريسك كنيم...
ن_اما حداقل تنها نرو...من و لو هم باهات ميام هري..
ل_اره ..ممكنه ...البته ممكنه كه نه.. حتما اون داخل خيلي خطر ناكه پس نبايد تنها بري..
سرمو تكون دادمو گفتم..
_خب ...اره..درست ميگين..ولي شما ها نمي ايد ... من فقط چند تا از نيرو ها رو هم با خودم مي برم..
تا اومدن مانع بشن دستمو به سمت نيرو ها بردم تا اونا برن جمعشون كنن..اونا هم به ناچار سرشون رو تكون دادن و رفتن تا چند تا از نيرو ها رو جمع كنن...
[[[[[]]]]][[[[[]]]]][[[[[]]]]][[[[[]]]]]
دان جي
5 min Ago
In the tonel
لي_گايز...استايلز بلند شد..فك كنم مي خواد بياد داخل تونل..
ليام تصوير رو از بيرون به صورت زنده از دوربيتي كه بيرون تونل كار گذاشته بود ، روي لب تابش داشت و هر اتفاقي كه مي افتاد رو برامون گزارش مي كرد..
اسلحمو مسلح كردم و پشت ديوار گارد گرفتم...
لي_نه ...يه پليس بلوند جلوش رو گرفت... الانم دارن باهم حرف ميزنن...يه پليس ديگه هم بهشون اضافه شد....اون دوتا ازش دور شدن ...
اونا دارن ميرن سمت بقيه نيرو ها... فك كنم چند نفر ميخوان همراهش بيان تو... ميخوايد چكار كنيد؟
اسلحمو توي جاييش گذاشتمو به سمت ليام رفتم و نقشه تونل رو باز كردم و جلوش گذاشتم ... به بقيه هم گفتم كه بيان تا بهشون نقشه رو توضيح بدم...
_ببين خيلي راحته... از اون جايي كه اين تونل سه تا راه داره و ما توي راه سوم قرار داريم با لطف دوربيناي تو ما سه گروه ميشيم ... ليام و زين شما به راه شماره يك بريد... لوك و جري شما شماره دو ... و من هم همين جا ميمونم... هر كدوممون اون پليس رو ديد سعي كنه كه بي هوشش كنه يا حد اقل به گيج گاهش اسيب بزنه...تا بشه ازش به عنوان گروگان استفاده كرد... و بعد هممون باهم ..
(بيرون تونل رو نشون دادم و سعي كردم با انشگشتام راه برم تا به محل ماشينمون روي نقشه برسم)
سوار ماشين ميشيم و... (سوت زدم و دستمو به سمت هوا بردم ) ...راستي لوك اون ون مشكي رو كجا گذاشتي ؟
لو_پشت بوته ها ..
_حيف شد كه ديگه نميبينمش ..ماشين خوبي بود..
لي_هي گايز ..مهمون داريم...
هممون به صفحه لب تاب نگاه كرديم و استايلز رو با پنج تا از نيرو ها ديديم كه داشتن به سمت ورودي تونل ميومدن..
ماسك هاشونو بهشون دادم و با دستام بهشون دستور دادم كه راه بيوفتن و خودم هم پشت ديوار جانبي ايستادم و منتظر موندم..
@@@@@@@@@@@@@@@
دان هري
Online
سه راه... اممم.. پس بايد جدا شيم ...
_خب...الان بايد جدا شيم..ما 5 نفريم ..شما دوتا بريد سمت راه يك ..شما دوتا هم بريد سمت راه دو .... منم ميرم سمت راه سه... زود باشيد وقت نداريم ...
اونا هم سرشون رو تكون دادن و به طرف راه هايي كه براشون مشخص كردم رفتن... منم اسلحم رو مسلح كردم و با گارد به طرف راه سوم رفتم...
&&&&&&&&&&&&&&&&&&&
زين و ليام
Online
The first way
زين و ليام با فاصله دو طرف ديوار ايستاده بودن و منتظر اومدن نيرو هاي پليس شدن... صداي قدم هاي اونا حاكي از اين بود كه فاصله ي چنداني بين اونا باقي نمونده بود...زين خودش رو بيشتر به ديوار فشرد... نيرو ها ديگه به يك قدمي اونا رسيده بودن ... ولي چون تونل خيلي تاريك بود باز هم نتونستن با چراغ قوه هاشون زين و ليام رو ببينن... پس از اونا بدون هيچ شكي رد شدن...زين و ليام نگاهي بهم انداختن ...سراشون رو تكون دادن و با قدم هاي آهسته به سمت مامورا رفتن.. توي يك حركت گردنشون رو گرفتن و پيچ دادن... صداي شكستن گردنشون تنها صدايي بود كه سكوت تونل رو از بين برد..زين و ليام بعد از اطمينان اينكه اونا مردن ، اسلحه هاي اونا رو هم برداشتن و به سمت راه سوم حركت كردن...
#####################
لوك و جري
Online
The second way
اين راه دوباره به دو قسمت تقسيم ميشد... لوك به سمت چپ رفت و جري به سمت راست... مامورا هم هر كدوم به يه سمت رفتن... جري صداي پاي اون رو شنيد... اسلحشو محكم تر توي دستش فشرد ... بعد از رد شدن اون مامور ، با پاشنه ي اسلحه به مخچه اون ضربه محكمي زد كه حتي اگر نميمرد حداقل براي مدت طولاني اي بي هوش مي شد... و اما لوك كه در سمت ديگه راه دوم قرار داشت كمي استرس بيشتر ي نسبت به بقيه داشت ...سلاح خفكن رو روي اسلحش نصب كرد و منتظر موند.... ثانيه ها ميگذشت و مامور به لوك نزديك و نزديك تر مي شد... لوك نفسشو نگه داشت و از پشت ديوار بيرون اومد و با مامور رو در رو شد... اسلحشو به سمت اون نشونه گرفت و بي درنگ شليك كرد... دقيقا وسط پيشونيش.... جنازشو كنار ديوار رها كرده به دنبال جري گشت ... از حفره اي كه توش بود بيرون اومد و جري رو ديد... هردو سرشون رو به نشونه موفقيت تكون دادن و به سمت راه سوم رفتن... وقتي كه از قسمت خودشون خارج شدن شايه ي دو نفر رو ديدن كه داشتن به طرفشون ميومدن... پشت ديوار پنهان شدن ... اسلحه ها شون رو آماده كردن.. سايه ها نزديك و نزديك تر ميشدن...اونا همزمان باهم بيرون اومدن تا به اون دو نفر شليك كنن ولي اونا كساني جز زين و ليام نبودن..
ز_هي هي... چيكار ميكنيين؟؟ ماييم بابا...
زين با كمترين تون صدا گفت..
ج_هي ...ببخشيد برو(Bro) نتونستم احتمال اينكه شما دو نفر باشيد يا دو نفر از اون چندين پليس بيرون تونل باشن رو حساب كنم..
بعد چشماشو چرخوند ولي به دليل تاريكي كسي نديد...
لي_خب گايز...بيخيال باشه!!!...الان بايد بريم پيش جي... از اونجايي كه استايلز رو هيچكدوممون نديديم ..پس اون صد در صد راه سوم رو انتخاب كرده...
لو_اره ...بايد بريم..
و همشون با اختياط به سمت راه سوم قدم برداشتن....
!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
دان جي
2 min ago
The 3 way
از توي دوربين ديدم كه استايلز راه سوم رو انتخاب كرد...خيلي هم عالي... باعث افتخارمه كه يه پذيرايي گرم و صميمي ازتون بكنم جناب استايلز...
دلم نمي خواد تا اونجايي كه بشه دست به خشونت بزنم ...بالاخره من اونو زنده ميخوام ...مگه نه؟! ...پس اسلحمو تو غلافش قرار دادم...سايش رو ديدم كه روي زمين افتاد...
لحظه به لحظه سايش بزرگ تر ميشد .... ماسكمو محكم تر كردم...اون داشت نور چراغ قوش رو روي ديواراي اطراف انداخت...ازم كه رد شد ، توي يه حركت دستم رودور گردنش حلقه كردم و لبمو به گوشش چسبوندم...
_سلام بازرس...
سعي كرد دستمو باز كنه كه از جله چسبوندمش به ديوار...
_تقلا نكن بازرس...
ه_تو كي هستي؟ تو يه دختري؟
_چيه؟! انتظارشو نداشتي كه رئيس گروه B.V به دختر باشه؟! هوم؟!
ه_چي؟!
_ديگه خيلي داري حرف ميزني استايلز...
خيلي تكون خورد و تا حدي موفق شد خودشو آزاد كنه و بياد سمتم كه منو بگيره ...
اسلحش رو به سمتم گرفت... پام رو اوردم بالا و زدم تو دستش ...اسلحه از دستش افتاد...با پام فوري دورش كردم.... دستامو با دستاش گرفت و منو محكم از پشت به ديوار زد.. خيلي درد داشت... چشم هام رو از شدت درد محكم روي هم فشار دادم ...ولي تسليم نشدم و با پام زدم وسط پاش ... افتاد روي زمين و از درد به خودش پيچيد...
همون موقع بچه ها اومدن و اونو از روم بلند كردن و به دهنش چسب زدن...خيلي سعي كرد كه خودشو آزاد كنه كه يه دفعه صدايي مثه برق شنيدم و بعدش فرياد بلند اون..
_هي ... كار كي بود؟
ز_شوكر هميشه جواب ميده..
اون رو تو هوا چرخوند و توي غلافي كه به كمربندش بود قرار داد...
_دِ آخه لعنتي... من با خشونت مخالفم ... براي چي از شوكر استفاده ميكني؟! من نمي خوام بلايي سرش بياد... سلامت اون الان تنها راه براي خروج از اين تونل و رد شدن از بين اون همه نيروي پليس F B I لعنتيه... اوكي؟! پـَ....
لي_هي گايز..بيخيال وقت نداريم ... من وسايلمم جمع كردم ..بايد بريم....
ز_اين خيلي بده كه راه ورود و خروجش يكيه...
_گايز ما استايلز رو داريم...پس نگران چي هستين ؟ راه بيوفتين...
به سمت بيرون تونل رفتيم ... پشت يه سنگ بزرگ پنهان شديم... از اينجا ميشد ماشينا و نيرو هاي پليس رو ديد...
لوك و ليام استايلز رو ميبردن ...
_شما جلو بريد...
اونا سرشون تكون دادن و رفتن جلو...
بلافاصله بعد از اينكه از تونل بيرون اومديم اسلحه هاي پليسا سمتمون نشونه گرفته شد...
ولي بعد از اين كه استايلز رو ديدن ، دستاشون شل شد و اسلحه هاشون پايين اومد....
جري_اگه دلتون ميخواد بازرس عزيزتون زنده بمونه ، بهتره بريد كنار و بزاريد ما رد بشيم... هوم؟! يا ميتونيد مارو بگيريد ولي در عوض همكارتون جونش رو از دست ميده... كدوم عاقلانه تره؟
لويي_هي..بهتره تسليم ما بشين ... بذاريد همه چيز آروم پيش بره ... اسلحه هاتون رو بزاريد زمين..
زين ، اسلحش رو روي شقيقه ي استايلز گذاشت و داد زد...
ز_بريد كنار ... اممم...انگار خيلي جون همكارتون براتون مهم نيست.... باشه...
خواست شليك كنه كه همون بلوند ه كه توي لبتاب ديديمش داد زد...
ن_نه نه....قبوله .... ميتونيد بريد ...همه اسلحه هاشون رو بيارن پايين...
اون اوليه سعي كرد باهاش مخالفت كنه كه اون در گوشش چيزي گفت كه باعث شد اون داد بزنه و اسلحش رو پايين بياره...
خنديدمو اول از همه راه افتادمو به سمت ماشين مخفي شدمون رفتم... يه ون جديد سفيد رنگهمگي سوار شديم و جري از توي پنجره داد زد:
جري _ شهره بازي خوش بگذره بچه ها...
هممون خنديديم... بعد زين پاش رو محكم روي پدال فشار داد و خيلي سريع از اونجا دور شديم... زين جلو نشسته بود... جري بغل دستش نشسته بود.. رديف بعدي لوك و ليام نشسته بودن و رديف اخر منو اون نشسته بوديم... زين...خدا بگم چيكارت نكنه... خب اين الان بيهوش شد.. سرشو به شيشه تكيه داده بود و چشماشو بسته بود و موهاش ريخته بود تو صورتش...يه لحظه همه ي فكر و حواسم سمتش جمع شد... قطعا اگه من يه ادم عادي ميبودم و اون باعث و باني تمام بدبختيام نبود مطمئنا عاشقش ميشدم ... اه بسه جردانا...
سرمو تكون دادم و به بيرون نگاه كردم..
*^*٪*^٪*^٪*^٪*^٪*^٪*^٪*^٪*
دان هري
one hours later
In Group house
سرم بيش از اندازه درد ميكرد و با دردش چشمام باز شد... نور خيلي زياد بود و نميتونستم تا چند لحظه ي اول محيط اطرافمو به خوبي ببينم..يه اتاق؟!!... نه.. يه سالن؟!!... نه نه ..اينجا يه انباره.. يه انبار متوسط با چند تا صندلي آهني و يه مشت كارتون و چند تا ستون وسطش...
اونا كجان؟ چرا خبري ازشون نيست؟!.. يكم سعي كردم خودمو تكون بدم كه يه دفعه در با صداي بدي باز شد و پنج تا سايه نمايان شد... سايه ي وسطي اول از همه شروع به حركت كرد و بعد بقيه ي سايه ها حركت كردن... بالاخره چهره هاشون نمايان شد ...و البته با ماسك... اممم جالبه...همون دختره كه به گفته ي خودش رئيس گروهشون بود اومد جلو و دستشو به صورت 180 درجه باز كرد و با صداي بلندي گفت..
_ به خونه ي جديدت خوش اومدي استايلز ...
$::$::$::$::$::$::$::$::$::$::$::$
سلاممم ..
خوبيد؟
رو به راهيد؟
رو به رشديد؟
چه خبرا؟
منم خوبم...
و اينكه شريام بالاخره به نابودي پيوست...
😂😐😍🌸💐🥀
يسسس ... اميد وارم هميل هم روزي با نيستي بپيوندد..
همگي بگيد آمين..😐🙏🏻
خب ديگه اينم چپتر جديد...
و بازهم سخن بزرگان :
كامنت و ووت يادتون نره👀
آل دِ لاو زِد 💚💙🌸
VOCÊ ESTÁ LENDO
Black Virus | H.S ff
Fanficهميشه تو فف ها ، پسره رئيس يه باند يا هر گروهي هست ، حالا چي ميشه اگه 180 درجه بچرخونيمش ؟! ~~~~~ ويروس سياه ؛ لقب دختريه كه چيزي براي از دست دادن نداره ... اما پادزهر اين ويروس كسي نيست جز ..?.. •••••• ولي يه سوال.... هميشه كه پادزهر ها نمي تون...