#رازي كه بر ملا ميشود#

368 57 28
                                    

دان جي
2 Nov 2017
3:43 P.M
Group house
جري الكس رو محكم به ديوار زد...
جري_هي.. مگه تو تو صف اهدا ي عقل جا موندي كه اون موبايل لعنتي تو روشن ميكني ... هان؟؟!
مگه گوشيت زير نظر اون ماموراي F B I لعنتي نيس ؟!!
ا_ خب حواسم نبود .... حالا كه گير نيوفتاديم..
ج_يني چي حواست نبود..انگار بدت نمي اد تمام ابديتت رو تا قبل مرگ رو توي يه چهار ديواري با يه تخت و يه دستشويي كه باعث نم شدن هوا ميشه ويه پنجره پنجاه در چهل سانتي كه اونقد ارتفاعش زياده كه نميتوني بيرون رو ببيني  بگذروني ... اره؟! يا شايدم مي...
جردانا_بســــــه...
همون جوري كه به رو به روم خيره شده بودم داد زدم..
_ديگه نبينم تو اين خونه كسي در مورد اتفاقات ديروز حرفي بزنه... اميد وارم براتون قابل فهم بوده باشه... هوم؟!
بعد از اتمام جملم زير چشمي نگاهشون كردم و ديدم با بالا و پايين بردن سرشون ، تاييدم كردن..
_نشنيـــدم!
همه_مفهومه
_خوبه... ليام!
ل_بله ؟!
_باهام بيا كار مهمي باهات دارم...
بلند شدم و به سمت طبقه دوم و اتاقم رفتم...
در اتاقمو باز گذاشتم و روي صندلي ميزم نشستم و مدارك هاي روي ميز رو مرتب مي كردم و منتظر ليام شدم...
صداي بسته شدن در نشون ميداد كه ليام وارد اتاق شده و صداي فنر تخت هم نشون ميداد كه روي تختم نشسته..
ل_ميشنوم..
_من اسم ، آدرس و مشخصات يه نفر رو مي خوام كه برام پيداش كني..!
ل_كي؟'
_يكي از پليس هاي ديروز...
مدارك هارو مرتب كردم..
ل_كدومشون؟!
با پام صندلي رو به سمت ليام چرخوندم...
تو چشماش نگاه كردم و با نيشخند گفتم :
همون چشم سبزه
€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€€
دان هري
3 Nov  2017
4:07 A.M
His house
از بعد عمليات كلا عذاب وجدان دارم... واقعا چرا من بايد اين كار رو انجام بدم؟! وقتي فقط يه قدم تا دستگيريشون داشتم ...اين خيلي عذاب آور و دردناكه...
دينگ دينگ
صداي گوشيم باعث شد بهش نگاه كنم .. با ديدن عكس خودم و نايل كه توي يه Pool Hotel تو ميامي بوديم لبخندي زدم و ياد اون روز افتادم..

روزي كه نايل روي دوش من نشسته بود و با بقيه بازي مي كرديم

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

روزي كه نايل روي دوش من نشسته بود و با بقيه بازي مي كرديم..
آيكُن تلفن رو به سمت راست كشيدم و تماس رو برقرار كردم..
ن_هي هز... حالت چطوره؟!
نايل با صداي گرفته اي گفت..و من واقعا نمي دونم چجوري بايد ازش تشكر كنم كه كاراي عقب مونده ي من رو با صورت جلسه ي فردا رو برام تنظيم كرد..
ه_هي نايلر ..من كه چيزي نگم بهتره .. تو خوبي؟
ن_هري فاكينگ استايلز.. كاري نكن بلند شم بيام خونت و صورت زيبات رو مورد عنايت دست هاي بلوريم قرار بدم.... تو بايد خوب باشي..بايد
فقط كافيه يه بار ديگه بگي حالم خوب نيست... اون وقت جوري چَكِت ميزنم هري..ادوارد ..استايلز كه پا برهنه تو كوچه بدويي و جيغ بزني ((نايل غلط كردم))
شايد تنها كسي كه بتونه من رو حتي اگه بشه براي يك ميليارديوم ثانيه از تموم مشكلات و ناراحتيام دور كنه ، نايله.. اون نمونه ي كاملي از طنز + منطق + وفاداري + دوستيه...
ه_اوه جوجه.. واقعا ممنونم ازت ..
ن_جوجه؟! مرد حسابي من سن پدربزرگ جدت رو دارم اون وقت تو به من مي گي جوجه ؟!
ه_باشه پدربزرگ.. ميذاري بخوابيم؟!
ن_چقد هم كه تو مي خوابي ..
ه_فعلا بِلُندي ..
ن_فعلا..
گوشي رو قطع كردم و روي ميز عسلي كنار تخت انداختم ... به هد بورد تكيه دادم ... 
از فردا .. اممم..يني همين امروز چون ساعت تقريبا چهارو نيم صبحه...بايد تغيير جديدي تو زندگيم انجام بدم... بايد اميد وار باشم ..ياد حرف نايل افتادم..((تو بايد خوب باشي ..بايد)) اره من بايد خوب باشم .. بايد ..
سرم رو روي بالش گذاشتم و سعي كردم مثلا بخوابم...
¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥¥
دان جي
3 Nov 2017
5:28 P.M
Her room
—🎼———🎶——🎼———🎵——
——🎶————🎼🎼———🎵🎶—
آرشه ويولنم رو طبق نوت حركت ميدادم... از بچگي عاشق موسيقي بودم... الان هم ب نظرم يكي از بهترين راه هاي تخليه ي اعصابه... چيه؟! .. فكر ميكنين منم مثل خيلياي ديگه تنها راه تخليه اعصابم لمس كردن وفشار دادن ماشه اسلحه و ريختن خون ديگرانه؟! هه.. اشتباه نكنيد.. منو هيچ وقت با يه مشت كسايي كه بلد نيستن و ادعا ميكنن خلافكارن مقايسه نكنيد..
صداي جيغ سيم هاي ويولن نشون ميداد كه داشتم به اوج آهنگ ميرسم ... تو حس فرو رفته بودم كه يه دفعه در باز شد و قامت ليام تو چارچوب در ظاهر شد.. شت باز يادم رفت درو قفل كنم..
دستم رو روي قلبم گذاشته بودم و با مردمك هاي گشاد شدم به ليام كه هيچ مرزي تا قهقهه زدن نشدن داشت نگاه كردم... داشتم خودم رو به خاطر باز گذاشتن در مورد عنايت قرار ميدادم كه با قهقهه ي بلند ليام به خودم اومدم..
_فاك يو ليام جيمز پين...بزار شب بخوابي با اون ماسك كه لوك جديدا خريده مورد عنايت و لطف خودم قرارت بدم ببينم لذت داره يا نه.. فكر خوبيه نه.. هوم؟!
ل_وايي...جي.... اين..اين خيلي خنده دار بود... خيلي رفته بودي تو حس...و.. و وقتي من.. وقتي من در رو باز كردم خيلي قيافت ...فاك...
دوباره از ته دل خنديد..
_لي...شورشو در نيار ... ديگه خيلي بي مزه شدي..
ل_حالا نزن تو ذوقم.. بيا.. اينم چيزايي كه ميخواستي ... به سختي پيدا كردم...
_مدارك اون پليسه؟! بده ببينم...
مدارك رو گرفتم سه تا برگه A4 بود ..
ل_صفحه ي اول اسم و فاميليشه..هري ادوارد استايلز  ... متولد 1Feb 1994 در ایوشام، ووسترشایر انگلستان..
صفحه بعدي هم...
_چي؟؟؟؟
با دست پاچگي برگه ها رو ورق زدم... فاك نه..
———————————————
نام : هري
نام مياني :ادوارد
نام خانوادگي : استايلز
نا م پدر : رابرت
تاريخ تولد :  1Feb 1994
محل تولد :   ایوشام، ووسترشایر، انگلستان
.
.
.
—————————————————-
برگه ها از دست افتاد وقتي اسم پدرشو ديدم...
يعني..يعني اون.. در اصل پدرش.. با ..باعث اين بدبختي من و برادر و پدرم شد؟!...
از جام بلند شدم.. تمام وسايل ميزم رو پرت كردم رو زمين ... ليام اومد سمتم و دستام رو گرفت و سعي كرد مانع كارام بشه..
داد زدم :
_ليام..اون خودشه..ليام ..پدر اون من و برادرمو اين همه سال بدبخت كرده ليام..
در باز شد و جري و زين و لوك اومدن داخل..
وقتي صورت برادرمو ديدم ... شكستم.. پاهام شل شد و مي خواستم بيوفتم كه ليام منو گرفت ... حالم اصلا مساعد نبود.. جري اومد سمتم ... ياد اون شب افتادم .. اون شب نفرين شده كه براي هميشه منو از آغوش پدرم جدا كرد... من و برادرم خودمون به تنهايي بزرگ شديم و خرجمون رو در اورديم.. من انتقام تموم رنج ها و سختيامون رو ميگيرم..
جري_چي شده ؟! جردانا!!
خودمو تو بغلش انداختم... اصلا دلم نميخواست جلوي بچه بشكنم و اونا خرد شدنمو ببينن.. ولي اونا هم بايد درك كنن كه حتي شيطان هم ممكنه قلب داشته باشه ..
ليام كه حالم رو ديد و فهميد نمي تونم حرف بزنم ، جريان رو براشون تعريف كرد...
همشون متعجب شدن و اخم كردن.. جري هم مثل من عصباني شد.. اينو از ارتعاش دستاش كه دور بدنم بود به راحتي ميتونستم بفهمم..
_گايز..
به سختي حرف زدم..
_من ...من به كمك شما ها ..نياز دارم... كُ .. كمكم مي كنين؟!..
همشون با لبخند تاييد كردن...
به صورت برادرم نگاه كردم.. رگه ي انتقام و كينه رو تو چشماش به راحتي قابل تشخيص بود...خودم رو ازش جدا كردم و رو به روش قرار گرفتم..
_قولمون يادمون نميره..
جري_تا ابد؟!
_تا ابد..
بعد دستامون رو طبق عادتي كه از بچگي داشتيم بهم زديم ... معلومه انتقاممون تا ابد...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تابستونتون مباركـــــــــ🔥🦋🌸🐾💦
چ خبر خوبيد خوشيد سلامتيد
ببخشيد به خدا دير شد.. من اين چند روز يه پام خونه بوده يا پام بيمارستان...
سعي مي كنم از اين به بعد برنامه بدم..
دراولين زمان ، پارت بعدي در اختيارتون قرار ميگيره
..
فقط وقت نكردم خيلي وسرايش كنم اگه غلط املايي چيزي داشت ببخشيد.. 
و باز هم سخن بزرگان :
كامنت و ووت يادتون نره
مرسي اه
آل دِ لاو زِد
💦💙💋💚❤️🦋🌸🎵🔥🍕🥦

Black Virus | H.S ff Where stories live. Discover now