Chapter 15

1.3K 118 11
                                    

با سرت توی توالت بهترین راه بیدار شدن نبود.(بالا اورده) فک کنم اون سرماخوردگی یا انفولانزای مزخرفو از هری گرفتم.مسواک زدمو رفتم زیر دوش.زیر دوش همیشه جای خوبی برای فکر کردنه.خودمو که میشستم فکرم رفت سمت زندگی منو هری.

ما دو هفته دیگه ازدواج میکنیم و صادقانه زندگیم بالاخره خوشحال کننده به نظر میاد.من خوشحالم.اره ما تو زندگیمون بالا پایین زیاد داشتیم و اگه یه نفر چند ماه پیش بهم میگفت منو هری قراره دوباره باهم باشیم،بهش میگفتم دیوونه و دیگه احتمالا باش حرف نمیزدم.

بعد از اینکه خودمو شستم برگشتم توی اتاق خواب و هری هنوز خواب بود.پشت لختش از ملافه بیرون بود.خدایا اون وقتی خوابه حتی سکسی تر به نظر میاد.

از روی میز ارایش لوسیونو برداشتم و نشستم روی تخت.یکمشو روی دستم فشار دادم و مالیدمش به بدنم.بدنم الان نرم بودو بوی گیلاس میداد.اومم الان واقعا دلم گیلاس میخواست.
باید از هری بخوام برام یکم بخره اگه امروز حالش بهتره.

"بوی چیه؟" صدای هری رو شنیدم.خدایا خیلی عمیق و سکسی بود.

من چرخیدم سمت هری که روی شکمش دراز کشیده بود به ارنجاش تکیه داده بود و سرش یکم سمت من کج کرده بود.به هری شیشه لوسیونو نشون دادم و بلند شدم.

"نههه کجا داری میری بوی خیلی خوبی میدی"هری غر زد و باعث شد بخندم.

شیشه رو گذاشتم روی میز و رفتم توی تخت.رفتم زیر ملافه ها و دستای هری فوری دورم حلقه شد و منو کشید روی خودش.پس من عملا روش خوابیده بودم.

"هری"من جیغ زدم به خاطر حرکت یهوییش.

اون منو گذاشت کنارش و سرشو برد توی گردنم.حس کردم یه نفس عمیق کشید و بعد دادش بیرون.

"هری عزیزم حالت چطوره؟"من پرسیدم.

"بهترم ولی الان واقعا گیلاس میخوام"صدای گرفتش گفت.

"خب پس باید یکم بگیریم چون منم یکم میخوام"من گفتم"ولی قبل از اینکه بری جایی باید صبحانه بخوری"

شنیدم هری ناله کرد.

"مجبورم؟"هری غر زد اون واقعا بعضی وقتا خیلی بچس ولی همیشه خیلی بامزس.

"اره حالا برو دوش بگیر منم برای جفتمون صبحانه درست میکنم"من گفتم و از دستای هری اومدم بیرون.

وقتی از اتاق خواب اومدم بیرون شنیدم هری بلند شد و رفت سمت دستشویی.

"وای خدایا میدونی من چقدر عاشقتم؟"هری گفت وقتی اومد تو اشپزخونه.
چی؟

"هری چی؟"

هری اومد سمتم و یه بوسه رو لبام گذاشت.

"مثه اینه که تو ذهنمو میخونی من واقعا دلم پنکیک شکلاتی میخواست."اون گفت و یه لبخند بزرگ زد و دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو کشید

نزدیکتر.اون یه بوسه روی گردنم گذاشت و اومد بالاتر روی چونم و بالاخره روی لبام.اون بوسه های نرم و کوچیک روی لبم گذاشت باعث شد اروم بخندم.حس کردم لبای هری تبدیل به یه لبخند شد.

"خب نظرت چیه که بخوریم و بعد بریم مغازه اون گیلاسا رو بخریم؟" من رو لبای هری پرسیدم.

"هیچوقت برنامه بهتری نشنیدم" اون گفتو اخرین بوسه رو روی لبام گذاشت و بعد روی پیشونیم. من چرخیدم و پنکیکا رو تو بشقاب گذاشتم.

هری بشقابا رو گرفت و گذاشت روی اپن وقتی که من دوتا لیوان برداشتم و برای خودم اب پرتقال و برای هری اب سیب ریختم.لیوانا رو برداشتم و رفتم سمت هری و گذاشتمشون روی اپن، نشستم و تقریبا فوری به غذامون حمله کردیم.

بعد از اینکه تموم کردیم برگشتیم به اتاق خواب تا حاظر شیم.من شلوار جین چسبون ابی کمرنگ با یه بافت ساده سفید استین بلند پوشیدم و جورابای کوتاه سفید.برگشتم سمت هری و دیدم که شلوار جین مشکی با یه تیشرت سفید و یه پیرهن چارخونه مشکی و قرمز پوشیده.
من سریع یکم ریمل و نرم کننده ی لب زدم.

"حاضری؟"هری پرسید.

"اوهوم" من هوم کردم و از اتاق رفتم بیرون هری پشتم اومد.جلوی در من بوتای قهوه ای و ژاکت زمستونیمو پوشیدم چون هوا سرد بود.ژانویه بودو من ناراحت بود که چرا برف نمیاد.تمام برفا بعد از سال نو اب شدن.

"عزیزم شالگردن بپوش دوباره مریض میشی"من گفتمو دستمو سمت جا لباسی دراز کردم و شالگردنو گرفتم سمت هری.

هری خم شد سمتم که بتونم بندازمش دور گردنش بعد از اینکه تموم شد برای خودمم شالگردن برداشتم با دستکش.

هری درو باز کرد و گذاشت هوای سرد بهمون برسه و باعث شد بلرزم.منو هری از خونه اومدیم بیرونو درو قفل کردیم و دوتامون دویدیم سمت ماشین که برسیم به یه جای یکم گرمتر.هری قفل ماشینو زد و سریع سوار شدیم.هری ماشینو روشن کردو فوری بخاریو روشن کرد.

"گیلاسا ما داریم میام"هری گفتو باعث شد بخندمو ما حرکت کردیم.

Office (Sequel to Boss) |‌ CompleteWhere stories live. Discover now