Epilogue

2.1K 144 8
                                    

"عزیزم بیدار شو ساعت ۷" هری اروم منو تکون داد و یه بوسه اروم روی گونم گذاشت.من چرخیدم تا هریو ببینم.

"صبح بخیر" من لبخند زدم و دستامو دور گردن هری حلقه کردم.

"صبح بخیر"اونم لبخند زد و منو بیشتر کشید سمت خودش.

"من نیکو بیدار میکنم"هری گفت و یه بار دیگه منو بوسید و بعد از روی تخت بلند شد رفت سمت کمد و یه تیشرت سفید ساده پوشید.

من به خودم کش دادم و از تخت اومدم بیرون رفتم سمت دستشویی. یه دوش سریع گرفتم و یه دامن ابی تیره با بلوز سفید پوشیدم.

موهامو خشک کردم و گزاشتم با موجای طبیعیش باقی بمونه.
جوراب شلواری پوشیدم که پاهام یخ نکنه. ماه نوامبر بود.

از اتاق رفتم بیرون رفتم توی اتاق کنارمون.
وقتی رفتم نزدیک گهواره دیدم فرشته کوچولوم بیداره و داره با چشمای بزرگ سبزش نگام میکنه.بلندش کردم و پیشونیشو بوسیدم.

"صبح بخیر عزیزم" من زمزمه کردم و اون سرشو گذاشت روی شونم.

پوشکشو عوض کردم و یه سرهمی خاکستری تنش کردم.

با خودم بردمش توی اشپزخونه و گذاشتمش توی صندلی کودک.
واسه صبحانه چی درس کنم؟

اخر پنکیک درست کردم برای پسرام و پوره واسه دختر کوچولوم.
وقتی شروع کردم به غذا دادن به دخترم،نیک اومد طبقه پایین و هری هم دنبالش.

"سلام عزیزم"من گفتم وقتی نیک اومد سمتم و بغلم کرد. گونشو بوسیدم و بغلش کردم.

"گشنه ای؟"من پرسیدم و یه بله ازش گرفتم.

بهشون بشقاب برای پنکیک دادم و اونا چنتا گذاشتن توش و بعد به پوره دادن ادامه دادم.

بعد از اینکه هممون خوردیم نیک رفت بالا تا حاضر شه.
بچه رو توی بغلم گرفتم و رفتم بالای توی اتاق خودمو هری.
هری داشت دکمه های پیرهنشو میبست و کراواتو برداشت اومد سمتم.

"افتخارشو میپذیری؟"اون گفت و کراواتو داد بهم.

من براش بستمش و داشتم میرفتم سمت تخت که هری منو کشید سمت خودش.

"اگه توی شرکت اینجوری بری اینو اونور نمیتونم دستامو ازت بردارم" اون اروم گفت و گردنمو بوسید.

"پس باید تا عصر صب کنی چون کیتی و نیک خونه مامانت میمونن واسه اخر هفته"من گفتمو چرخیدم به نرمی بوسیدمش.

سریع خودمو کشیدم کنار وقتی صدای زنگ درو شنیدم.
من کیتیو برداشتم و رفتم پایین تا درو واسه پرستار بچه باز کنم.

بعد از خداحافظی با کیتی نیک رو بردیم مهدکودک و بعدش منو هری رفتیم سمت شرکت.

من از جایی که الان هستم خوشحالم.بهترین شوهر دنیا رو دارم.پسر ۵ ساله خوشگلم نیک و دختر کوچولوم کیتی که ۱ سالشه.

من به سادگی برای جایی که الان هستم شگرگذارم.نمیتونستم هیچ چیز بهتری بخوام.

*******
من خیلی خوشالم که تونستم این داستانو براتون ترجمه کنم
میدونم اتفاق خاصی نداشت ولی خب کیوت بود
امیدوارم شمام خوشتون ا‌ومده باشه راضی باشین
‏All the love

Office (Sequel to Boss) |‌ CompleteWhere stories live. Discover now