20. نویسنده پارک

1.7K 295 33
                                    

فصل بیستم

از دید بکهیون

فتوشوت کار جالبی بود. مسلما چن خیلی بیشتر در موردش می دونست اما آدمی نبود که کمکش رو ازم دریغ کنه. هر جا که می تونست بی اینکه خیلی مشخص باشه راهنماییم می کرد.

البته آقای وو هم خودش راهنمایی مون می کرد و می تونستم حس کنم دیگه خطر خط زده شدن از لیست مدلینگ شرکت داره کمتر و کمتر میشه.

بعد از اتمام فتوشوت ها به مهمونی برگشتیم اما آقای وو خودشون شخصا اعلام کردن که نتایج رو در مهمونی دیگه ای رسما اعلام میکنن که مصادف با چاپ شدن عکس هایی از پذیرفته شده های دیگه هم خواهد بود.

اونجا بود که فهمیدم اینکه بقیه مورد رضایت آقای وو نبودن لزوما به معنی رد شدنشون از کل رقابت نیست اما بهرحال درجه بندی هایی رو تعیین میکنه.

شب سهون من رو رسوند هتل... البته وقتی می گم رسوند... منظورم این نیست که خودش رفت. تمام طول مهمونی آویزونش بودم، نمی ذاشتم تابلو بشه، بیش از حد با احتیاط و آروم کار می کردم که مشخص نشه که با قصد تحریکش دارم بهش ور میرم ولی ...خب... انگار بهرحال موثر بود.

چون به ویلاش زنگ زد و خبر داد که یه مدت می خواد توی شهر بمونه. بهرحال انگار تائو هم با خواننده ای که عکاسش بود به یه تور دور اروپا رفته بود و قرار بود بازم یه مدت خونه نباشه.

بعد بطوری که انگار می خواد بیشتر خودش رو قانع کنه تا خدمتکارا توضیح داد:" خب من خیلی وقته تو شهر نبودم و میخوام کمی تنوع داشته باشم و با مردم رفت و آمد کنم!"

بعد هم توضیح داد که فضای برفی شهر که بعد از کریسمس بوجود اومده بود حس خوبی برای نقاشی داره و اینکه علاوه بر اینها کریس هم بعد از مدت ها دیدنش دعوتش کرده بود که با هم شام بخورن.

اون شب بعد از یک شام سبک با سهون به هم شب بخیر گفتیم و هر کدوم به سمت اتاق خودمون رفتیم.

اتاق هتل من و سهون به صورت دو تا سوئیت متصل بهم بود که فقط 1 در اونها رو بهم وصل می کرد. دلم می خواست نیمه های شب خودم رو توی تختش جا کنم و...

اما اون شب خودم رو کنترل کردم. خیلی سخت بود مخصوصا وقتی می تونستم تصور کنم که تو فصله ی چند متریم خوابیده و نفس های داغش به بالش زیر سرش میخوره.... ولی اگه عجله می کردم همه چیز خراب میشد. (﹏⊙)

به سمت حموم رفتم تا نیازم رو بر طرف کنم. اول نگاهی به مجله هایی که تو کمد دستشویی هتل بود انداختم ولی با یادآوری بدن سهون در کمد رو بستم. وقتی اون رو توی ذهنم در حال به فاک دادنم تصور می کردم نیازی به مجله نبود. می تونستم اینجوری یکم عطش خودم رو هم نسبت بهش کم کنم. این عطشی که انگار لحظه به لحظه بیشتر و بیشتر میشد.

Getting Under Chanyeol ✒Où les histoires vivent. Découvrez maintenant