های گایز ساری بخاطر تاخیر😂💙
نمیدونم چرا هروقت من میخوام زود بزارم یه چیزی میشه که نمیشه:|
بازم ساری دیه ولی این پارتو طولانی نوشتم برا جبرانی*جبرانی ها و تاخیر های بی پایان*😂*_____________________________________*
د.ا.ن ایزابل
دو روز بعد...
پشت سر ماشینا میرفتیم و این خیلی کسل کننده بود...زیادی کسل کننده
_:اههح خسته شدم
ه:ما "باید" پشتشون باشیم تو که نمیخوای گم شیم؟
_:باشه ولی خدایی نگاه کن سرعت حلزون از اینا بیشتره
دستمو ستون سرم کردم و گذاشتمش رو پنجره و بیرونو نگا کردم پوف انگار نمیخوان تکون بخورن هی بوق زدم ولی انگار نه انگار، ی ساعت کسل کننده دیگه هم گذشت و مردم مدام از ما سبقت میگرفتن
_:نوچ اینطوری نمیشه
ه:چیکار میخوای بکنی؟!
پامو گذاشتم رو گاز و فرمونو چرخوندم به سمت چپ و... ویژژژژ ازشون سبقت گرفتم
ه:ده هل؟ میگم سبقت نگیر
_:بلاه بلاه بلاه
ه:اصلا میدونی الان باید از کدوم مسیر بری؟
_:جی پی اس برادرم جی پی اس یکم خودتو اپدیت کن
سرشو به صندلی پشتش میکوبوند و منم بایک لبخند ژکوند روندم اخیش رسما خسته شده یه جاده دیگه رو گذروندیم که...عه
_:من دستشویی دارم
ه:اینجا:/؟
_:جا و مکان مگ مهمه؟:|
زدم کنار و از ماشین دور شدم...فاچ اینجا جا نیس که، برگشتم سمت ماشین ولی همچنان مثانه ام داشت میترکید
_ی ربع بعد_
_:دستشویی دارم!
ه:همین الان رفتی که!!!
_:نبابااا اون موقع که جا پیدا نکردم
دوباره زدم کنار و پیاده شدم دور دوراااا پشت ی درخت رفتم و تا خواستم کارمو بکنم ی عنکبوت رو درخت دیدم ک عربده کشان برگشتم سمت ماشین
ه:تموم شد؟؟
ایزابل:عاممم...اره اره
YOU ARE READING
I'm not Yours|| Harry Styles
FanfictionHighest ranking:1 / 2019 داستان زندگی من ی داستان کلیشه ای نیست،همه چی از دستشویی مردونه Rose club شرو شد...خب سارا باید منو به اون پارتی میبرد...