part3

521 47 30
                                    

من امده ام وای وای من امده اممم پارت فریاااادد کیند😐😂
این عکس ک گوذاشتم بر ساراس...
و اینک بعد قرون متمادی بالاخره پارت میزارم😐
ساری دیه درکل شرایطش نبیده⊙⊙
_______________________________________
ک یهو سارا زد پس کله ام

_:عه چر میزنی:/

س:چر عین گاو را میری:/

_:اممم:|میگم سارا من بیروم تالار اندیشه بیام

سارا رفت کافه و منم رفتم تالار اندیشه، درو باز کردم و پشت سرم بستم عه...دسشوییا چر اینطوری شدن:/وا
اطرافشو نگا کردم از کی تاحالا دسشوی سرپایی اوردن واس ما گذاشن:|

رفتم سمت اتاقکا یکم صبر کردم و به چپ و راست نگا کردم بالخره در وسط رو زدم ولی صدایی نیومد پس بازش کردم و با دیدن قیافش جیغ کشیدم اونم بدنبال من جیغ کشید من میکشیدم اون میکشید

_:ععععععععععععععععععععععععععع

اخرش یکی زدم تو صورتش:/...بیخیدا ناگهانی بیده:/

ه:چرا میزنی

_:عه

ه:تو اینجا چیکار میکنی

_:خودت چیکار میکنی

ه:وده:|

به اطراف نگا کردم

_:...........عه..............عجب...........ک اینطور

هری هم با ی قیافه پوکری نگام میکرد

_:چه ژالب....دقت کردی دوباره همو تو دسشویی دیدیم?

ه:دقت کردی هی میای دسشویی مردونه?:|

_:......
شیت

_:خببببب من دیه برممم سارا منتظرمه

طوری ک ضايه نشه و بطور نامحسوس باب اسفنجی گونه از دسشویی زدم بیرون و مستقیم سمت کافه...من پی پی نکردم خوووو ای وای روده هام دارن کشتی میگیرن

به کافه رسيدم و درو باز کردم، دنبال سارا میگشتم ک دیدم ژولیت گونه نشسته و ی دستشم زیر چونه اش ستون کرده، و به ی نقطه زل زده...بیچاره اون نقطه بفهمه سارا بهش داره نگا میکنه قهوه ای میشه:/رفتم پشت سرش وایستادم متوجه من نشد خم شدم و رد نگاهشو گرفتم....رسیدم به لیام و لو و نایل و البته زین...

گرفتین چیشد دیه.....و البته زین....

_:میگم خیلی خوشگله ها

یهو سارا ترسید و لیوان اب رو ریخت روم منم با دهن باز و چشای بسته وایستادم

I'm not Yours|| Harry StylesDonde viven las historias. Descúbrelo ahora