Part8:

356 44 40
                                    

سلام ای شیخان من امده ام با یک عدد پارت طولانی!ووت و کانت یادتان نرود باشد که رستگار شوید!!
خب دیه بوج بوج بچه های خوبی باشین😊*دمپایی عدالت ایزابل را زیر پاهایش پنهان میکند*

*_____________________________________*

ه:خررررپفففففف،خررررررپففففففف

با چشای از حدقه درومده به سقف زل زده بودم و اتفاقات دیشب رو مرور میکردم...

*فلش بک*

_:هری اون گالنو ببند

ه:خرررررپفففف

اهوووو،نشستم و هی تکونش میدادم که خروپفش قط شد و با صدای گرفته گفت

ه:هوم؟

_:پلیز خروپف نکن

چیزی نگفت و از همه بهتر صداش قطع شده بود..اخیش!لهافم رو با لبخند از سر ارامش کشیدم رو خودم و اماده ی خوابیدن بودم که...

ه:خخخخخگگگگگگگگگ

:|~عه هنگ کرد که
با چشای قد نلبکی بهش نگاه کردم الان میمیره خونشو میندازن گردن من

وجدان:انقدر که سابقه ات خرابه

بیشین به به،شونه های هری رو تکون میدادم اون همچنان تو هنگی خودش به سر میبرد و من را در فکر فرو بیرد...چه کینم یا شیخ وجدان؟

وجدان:هرکاری فقط کاملا انسانی!!!

_:بعش

نشستم رو شکمش و با چشای ریز شده بهش نگاه کردم که دهنش باز بود خب ددچ باید وارد کار شی،قلنج انگشتای دستم و گردنمو شکستم دوباره با دقت بهش نگاه کردم و یه ضربدر خیالی روی جایی که میخواستم بزنم کشیدم

الکی تو کف دستم تف کردم و یکی زدم تو صورتش که عین برق زده ها پرید و منم پرت کرد رو تخت

ه:چیه چیشده من بیدارم!!!!

_:موفقیت امیز بیده

با بهت همچنان به جلوش نگاه میکرد که من رو تخت خوابیدم و با لبخند ارامش گونه ای لهاف رو روی خودم کشیدم و در سدد خوابیدن بودم هری هم کنارم افتاد رو تخت

نفس عمیقی از سر اسودگی کشیدم خب دیه وقت خوابیدنه!

ه:خخخرررپففففف

چشام باز شدن و تیک عصبم میزد اتصالی دادم لنتیییییییی...گاد هلپ می،کیل می،اصن ناپدید می

*پایان فلش بک*

صدای زنگ ساعت گوشی هری اومد،خمیازه کشید و زنگو خاموش کرد

ه:چه روز خوبیه!هی سحر خیز شدی

خیلی ریلکس پاشد و حوله رو از تو کمد برداشت و رفت حموم...وات-ده-اکچول-فاک؟!

****

تو سالن غذاخوری نشسته بودیم برای صبحونه و تنها زامبیه جمع من بودم زیر چشام پف کرده و سیاه رنگ پریده و چشای قرمز،همشون اول منو دیدنی تعجب کردن ولی با اخم اژدر گونه ی من ساکت شدن و ترجیه دادن سوالی نپرسن

I'm not Yours|| Harry StylesDonde viven las historias. Descúbrelo ahora