لپ تاپش رو روی دفتر کتاب های ویلیام گذاشت و باعث شد صدای اعتراض ویلیام بلند شه
ویلیام : دووووووود (dude)! دارم درس میخونما
زین : آره از اون گوشیت که زیر میز قایم کردی کاملا مشخصه!
ویلیام چشم غره ای به زین رفت .. چرا زین همیشه همه چیز رو میفهمید؟
ویلیام : خب حالا چیکار داری؟
زین دست هاش رو توی سینه اش جمع کرد و با سرش به صفحه ی لپ تاپ اشاره کرد
ویلیام : انگار میمیره یه دو کلمه کارش رو بگه .. من حتما باید...
ویلیام برای چند ثانیه ی کوتاه ساکت شد و به صفحه ی لپ تاپ خیره شد قبل از این که جیغش بره هوا و با هیجان به زین نگاه کنه
ویلیام : وااای پسر میخوای بری دانشگاااااه؟؟؟؟ جدی ای الان؟؟؟ خدای من باورم نمیشه ..
زین : خیلی خب حالا نمی خواد شلوغ بازی در بیاری .. کمکم کن تکمیل کنم اپلیکیشنم رو
ویلیام لبخندی زد و دوباره به لپ تاپ نگاه کرد
ویلیام : اوکی .. میگما نمیشه یه سال دیگه صبر کنی؟ اون وقت منم باهات میام با هم میریم
زین چشم هاش رو چرخوند
زین : الان فقط دانشگاه رفتن با تو رو کم دارم من. کم توی روز تو خونه میبینمت حالا تو دانشگاه هم میخوای بچسبی به من
ویلیام ادای زین رو در آورد و پوزخندی زد
ویلیام : عوضی بی لیاقت .. خب امم چی بنویسیم اینجا؟ آهااا میدونم.
سلام.. اسم من زین مالیک و من تازه یک ساله که به لندن اومدم. من توی خونه ی خواهرم زندگی میکنم.. من شدیدا خواهر زاده ی خوشتیپ و جذابم رو دوست دارم ولی انگااار میمیرم اگه یه بار هم که شده بهش بگم .. اون فوق العا...زین لپ تاپ رو از زیر دست های ویلیام کشید
زین : لازم نکرده تو کمک کنی اصلا
ویلیام : هی هی .. من فقط داشتم واقعیت ها رو مینوشتم
زین با دست آزادش ضربه ای به پشت گردن ویلیام زد
زین : آره جان عمت
ویلیام : خیلی خب بابا .. این دفعه دیگه جدی میشم!
ویلیام دست هاش رو به سمت زین دراز کرد و منتظر موند
زین با شک لپ تاپ رو توی دست های ویلیام گذاشت و با نگاهش تهدیدش کرد
زین : دوباره شروع کن به چرت و پرت نوشتن و اون وقت خودم میکشمت
ویلیام : اوکی اوکی .. خب بزار بیینم! اممم .. آها .. سلام من زین مالیکم ، بیست و پنج سالمه و به کسی نگین ولی من عاشق خواهر زاده ام هستم .. اون فوق العا...
YOU ARE READING
Fool For You [Z.M]
Fanfictionفصل دوم " ps , I love you " يك روز مي آيي كه من ديگر دچارت نيستم .. [ با حرص سرش فریاد زدم و گفتم: مگه دوسش نداشتی؟ پس چرا نجنگیدی؟ پس چرا دوست داشتنت اینقدر زود تموم شد؟ با صدایی که غم ازش میبارید گفت: دوست داشتن تموم نمیشه فقط از یجایی به بعد دیگ...