Hey guys 🙂💜
Welcome back to my youtube channel (wattpad story)😂😂
Don't forget to hit that like (vote) bottom
and also subsribe if you haven't done that yet😂😐
یعنی مدیونین فکر کنین قبل از نوشتن این متن در حال دیدن ویدیو brent توی یوتیوب بودماااااا 😂😬
* نمکدون بازی در می آورد *
Vote and Comment 👀
***
زین بازوی ویلیام رو گرفت و لبخندی زد
زین : مطمئنی نمی مونی؟
ویلیام : آره. مگه این که بمیرم و جنازه ام با اون عوضی زیر یه سقف باشه
زین : این چه حرفیه آخه؟
ویلیام دستش رو از توی دست زین بیرون کشید و به سمت در رفت
ویلیام : همینه که هست. فردا میام دنبالت ، شب بخیر
زین : شب بخیر. مواظب خودت باش
ویلیام برگشت و نگاهی به زین انداخت
ویلیام : اونی که باید مواظب خودش باشه تویی نه من
از خونه بیرون رفت و در رو پشت سرش بست
سوار ماشین لویی شدویلیام : بریم
لویی : مطمئنی نمی خوای پیشش باشی؟
ویلیام سرش رو به پشتی صندلی تکیه داد و چشم هاش رو بست
ویلیام : آره
لویی ماشین رو روشن کرد و از اون خونه دور شد
***
نگاهی به لیام که کنارش خوابیده بود انداخت و آهی کشید
آهسته از تخت بیرون اومد و بدون هیچ صدایی از اتاق خارج شد
از پله ها پایین رفت و به سمت آشپزخونه رفت
ساعت ها بود که با چشم های باز به سقف خیره شده بود و نمی تونست بخوابهدست خودش نبود فقط احساس امنیت نمی کرد
انگار که هر لحظه قرار بود اتفاقی بیوفته و دوباره لیام رو به جنون بکشهدوست نداشت این حس رو
لیام باید همون ادمی می موند که زین توی آغوشش آرامش می گرفتلیوانی رو از داخل کابینت برداشت و از اب پر کرد
تکیه اش رو به کابینت داد و لیوان رو سر کشید
پرونده ی روی میز برای اولین بار توی این چند وقت توجه اش رو جلب کرد
YOU ARE READING
Fool For You [Z.M]
Fanfictionفصل دوم " ps , I love you " يك روز مي آيي كه من ديگر دچارت نيستم .. [ با حرص سرش فریاد زدم و گفتم: مگه دوسش نداشتی؟ پس چرا نجنگیدی؟ پس چرا دوست داشتنت اینقدر زود تموم شد؟ با صدایی که غم ازش میبارید گفت: دوست داشتن تموم نمیشه فقط از یجایی به بعد دیگ...