16. I don't want you to get hurt

1.3K 239 165
                                    

گایز ببخشید دیر شد ☹☹🔥

این دیر شدن سه دلیل داشت :

۱. اتفاقاتی که توی ذهنم بود رو نمی تونستم بیارم روی کاغذ🤦🏻‍♀️😂
نمی دونم میدونین چه حسیه یا نه

۲. یه ایده ی جدید به ذهنم رسیده بود و داشتم اون رو می نوشتم

۳. یکم سرم شلوغ بود

سو یاااح

ووت و کامنت یادتون نره بیبی های من 💜🤩

***

با شنیدن صدای زنگ از جاش بلند شد و به سمت در رفت
در رو که باز کرد با چهره ی خسته و چشم های سرخ زین مواجه شد

زین دستش رو بالا آورد و تکون آرومی داد

زین : میتونم بیام تو؟

لویی لبخند نگرانی زد و از جلوی در کنار رفت

لویی : این چه حرفیه! بیا تو

زین وارد خونه شد و لبخندی برای هری و بچه ها که پشت میز نشسته بودن زد

زین : هی گایز

لوکاس و تایلر دست هاشون رو برای زین تکون داد
لوکاس : هی زین
تایلر : هی

هری از پشت میز بلند شد و به سمت اون ها اومد

هری : همه چی مرتبه؟

زین : آره. میشه شب اینجا بمونم؟

هری : البته. اتاق مهمان خالیه

زین لبخندی زد و به سمتی که هری اشاره کرده بود رفت

لویی بعد از بوسیدن هری دنبال زین راه افتاد

لویی : چیزی شده؟

زین شلوار و تی شرتش رو در آورد و توی تخت خزید

زین : نه. فقط میخوام بخوابم

لویی روی لبه ی تخت نشست و مو های روی پیشونی زین رو کنار زد

لویی : شاید شش سال ندیده باشمت ولی هنوزم میشناسمت. حرفت رو بزن

زین : با لیام خوابیدم لو!

چشم های لویی در عرض ثانیه ای گشاد شدن و با بهت به زین نگاه کرد

لویی : چی؟؟؟

زین : میگم‌دیشب با لیام خوابیدم!

لویی : چرا؟

زین پوکر به لویی نگاه کرد

زین : نمی دونم واقعا چرا داره؟ یهویی شد دیگه

لویی : آخه یکم غیر منتظره بود. یعنی.. یعنی الان با همین؟

Fool For You [Z.M]Where stories live. Discover now