21. This is your hell

1.3K 238 374
                                    

هی گایز 😂😂😂

همین الان یه ایده ای اومد توی ذهنم برای ادامه این فن فیک!
و به نظر خودم داستان رو وارد فضای دارک و تاریکی میکنه 😈

مطمئن نیستم که همه تون خوشتون بیاد ولی 🤔
This is a risk I'm willing to take 🤔

امیدوارم خوشتون بیاد و از داستان نا امید نشین 💜😌

***

بوسه ی طولانی شون بالاخره پایان یافت و از هم جدا شدن

اطرافشون دوباره شروع به پررنگ شدن کرد و حالا آدم هایی که بهشون نگاه می کردن واضح تر شده بودن

جف شاید عصبانی بود یا شاید هم ناامید شده بود از پسری که قرار بود مرد خانواده ای باشه که پدر و مادرش براش ساخته بودن

کارن ناباور به زین نگاه می کرد .. اون پسری که چند سال پیش دیده بود ، این نبود

و بعضی ها با اشک و بعضی ها با لبخند نگاهشون می کردن

لیام دست زین رو توی دستش گرفت و به سمت پله ها کشوندش
از پله ها بالا رفتن و وارد تراس شدن

لیام دست زین رو ول کرد و ازش فاصله گرفت

لیام : این چه کاری بود؟ لعنتی

سرش رو بین دست هاش گرفت. نمی خواست به حسی که الان داشت فکر کنه

زین : به همین زودی پشیمون شدی؟

لیام سرش رو بالا آورد و به زین نگاه کرد

لیام : آره. پشیمونم چون من این رو برای تو نمی خوام! یه اتفاقاتی افتاده توی این چند سال که تو ازشون خبر نداری ..

زین : برام مهم نیست! نیم ساعت پیش اگه ازم میپرسیدی از تمام قدرتم برای پس زدنت استفاده می کردم ولی الان نه ‌.. الان اگه دنیا هم به اخر برسه نمی تونم ازت دست بکشم لیام

زین قدمی به لیام نزدیک شد و در جوابش لیام قدمی به عقب گذاشت و فاصله بینشون رو زیاد تر کرد

لیام : تو نمی دونی..

زین : میدونم! یه چیز هایی هست که ازشون خبر ندارم. ولی من دیگه نمی تونم لیام! دو نوع عاشق داریم ، یک دسته اونایی هستن که شجاع هستن. اونایی که میدونن خوش بختی کسی که دوست دارن با کس دیگه ایه و اون رو رها می کنن و اجازه میدن بره سراغ بختش

زین یک قدم دیگه به سمت لیام برداشت
این بار لیام با عقب رفتنش به نرده های تراس برخورد کرد

Fool For You [Z.M]Where stories live. Discover now