Hey my loves 👀💜
دلتون برام تنگ شده بووووووود؟؟؟؟☹☹
عاجقتوووونم 🤩
کامنت و ووت یادتون نره هااا☹
دلم رو شاد کنین 👀***
پوکر به ویلیامی که داشت چمدونش رو شخم میزد نگاه کرد
زین : الان دقیقا از توی چمدون من چی می خوای؟
ویلیام : اون تی شرت سرمه ای بود پارسال برات خریدم ، اون رو می خوام
زین از جاش بلند شد و به سمت کوه لباس هایی که روی زمین افتاده بودن رفت
زین : من نمی دونم تو که اون رو برای خودت می خواستی دیگه چرا به من دادیش! کلا سه بار هم من نپوشیدم اون رو
ویلیام : خب حالا. خسیس بازی چرا در میاری؟ یکی دو بار همش قرض گرفتما
زین پوکر نگاش کرد که باعث شد ویلیام لبخند مضحکی بزنه و تی شرت رو از دست زین بیرون بکشه قبل از این که با سرعت ازش دور شه
زین : حالا کجا داری میری؟
زین دوباره روی مبل برگشت و تخته شاستیش رو روی پاهاش گذاشت
ویلیام : دارم با ویولت میرم بیرون
زین : ویلیام!
ویلیام با صدای داد زین خودش رو جمع کرد و با ترس به زین نگاه کرد
ویلیام : چرا داد میزنی حالا؟ یکی ندونه انگار آدم می خوام بکشم
زین : ویلیااااااام!!
ویلیام تی شرت رو توی تنش درست کرد و لبخندی زد
ویلیام : بابا این جوری نگاه نکن من رو جان من. یه بعد از ظهره دیگه
زین : میدونی اگه لیام بفهمه می کشتت دیگه؟
ویلیام سرش رو تکون داد
ویلیام : آره واسه همینم هست که شما قراره بری سرش رو گرم کنی تا نفهمه
زین : جانم؟؟
ویلیام : ای بابا چرا همش داد میزنی؟ تو که بیست و چهاری تو بغل لیامی حالا من دارم میگم یکم از این موضوع به نفع من استفاده کن! نمی میری که
ویلیام کنار زین روی مبل نشست و سعی کرد با مظلوم ترین نگاهش به زین نگاه کنه
زین : اون جوری نگاه نکن که اصلا راه نداره. بابا تو مگه اصلا همسن ویولتی که می خوای بری بیرون باهاش؟
ویلیام : بابا دوستیم دیگه. الکی جو نده زینوول جانم. فقط برو پیش لیوم جونت و کارتون رو توی خلوت با خیال راحت انجام بدین
YOU ARE READING
Fool For You [Z.M]
Fanfictionفصل دوم " ps , I love you " يك روز مي آيي كه من ديگر دچارت نيستم .. [ با حرص سرش فریاد زدم و گفتم: مگه دوسش نداشتی؟ پس چرا نجنگیدی؟ پس چرا دوست داشتنت اینقدر زود تموم شد؟ با صدایی که غم ازش میبارید گفت: دوست داشتن تموم نمیشه فقط از یجایی به بعد دیگ...