17. 3 am

1.3K 246 237
                                    

هی گایز 😎

آیم هیر ویت انادر آپ 💪🏻

کامنت و ووت یادتون نرهههههه
که اگه بره قهر می کنم میرم دیگه نمیاااااااااااااام

***

زین : چیزی لازم نداری؟

ویلیام گوشیش رو روی پاتختی گذاشت و سرش رو تکون داد

ویلیام : بیا امشب اینجا بخواب

زین : بابا تو عادی نیستی که. مثل جن میمونی آدم ترسش میگیره!

ویلیام : احمق! آباژور رو روشن نزار امشب بگیر راحت بخواب پس

زین سرش رو تکون داد

زین : دیگه عادت کردم به روشن بودنش.. الان با این وضعیتت فقط تو در و دیوار رفتنت رو کم داریم

ویلیام : خب نزار به درک‌‌. من رو بگو می خوام تو راحت تر باشی

زین : کاری داشتی صدام کن ها

ویلیام سرش رو تکون داد و زین به سمت تخت خواب این روز هاش رفت
روی مبل دراز کشید و آرنجش رو روی چشم هاش گذاشت

چند روزه گذشته هیچ خبری از لیام نداشت و این آزارش میدا

این که مایل ها از کسی دور باشی و ندونی داره چی کار میکنه خیلی راحت تر بود تا این که زیر آسمون یه شهر باشی و هیچ اطلاعی از طرف نداشته باشی

چشم هاش رو بست و سعی کرد بخوابه

سعی کرد به این فکر نکنه که چقدر لیام عوض شده .. یا اصلا الان توی چه حالی هست و با کی داره می گرده

...

اخم غلیظی بین ابرو هاش خونه کرد و سر جاش نشست

دستش رو دراز کرد و از روی میز گوشیش رو چنگ زد
ساعت سه نصفه شب چه وقت زنگ زدن بود اخه؟ مگه روز رو از آدم ها گرفته بودن؟

نگاهی به شماره ی ناشناس انداخت قبل از این که تماس رو بر قرار کنه

زین : بله؟ این وقت شب وقت زنگ زدنه آخه؟

سکوت اون ور خط باعث شد که برای لحظه ای گوشیش رو از گوشش فاصله بده و نگاهی به صفحه اش بندازه تا مطمئن شه هنوز هم تماس برقراره

زین : چرا حرف نمی زنی؟

و بار هم سکوت بود و سکوت
فقط صدای نفس کشیدن های منظم فردی از پشت خط به گوشش می رسید

Fool For You [Z.M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora